مروری بر فیلم های سی وششمین جشنواره فیلم فجر
سینمافا- مرسده مقیمی- آنچه میخوانید کوتاه سخنی است درباره فیلمهای به نمایش درآمده در کاخ سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، واقع در پردیس سینمایی ملت.
کامیون (دو از پنج ستاره)
«کامیون» فضای نزدیک به «کافه ترانزیت» و «فِراری» دارد و در واقع پیدا کردن ذهن پرتوی در آن حتی بدون دیدن تیتراژ هم کار سختی نیست. فیلم چون یک سفر را روایت میکند بدیهی است که بنا نیست هیچ اتفاقی به انجام برسد، قصد گذر است، گذری چند ساعته از زندگی یک زن جنگ زده که تفاوتی ندارد ایزدی باشد و مورد حمله داعش یا ایرانی و مورد حمله عراق، آنچه اهمیت دارد زنانگی و ظرافت و تعارضش با جنگ و خشونت است، بیپناهی و تلاش برای محکم بودن بدون تکیهگاه و نیاز به تکیهگاهی هرچند موقت. از همین رو اینکه در طول فیلم پرتوی اتفاقی رخ نمیدهد چندان محل ایراد نیست زیرا این ویژگی سفر و همسفری است، معاشرت و آغاز دوستی بدون انجام و ادامه.
بازی شیرین سعید آقاخانی نقطه قوت فیلم است اما شاید بهتر بود فیلم بیگره پرتوی زمانی تا این حد طولانی نداشت تا مخاطب از این همسفری خسته نشود.
جاده قدیم (یک از پنج ستاره)
«جاده قدیم» میخواهد مثل «زندان زنان» جسور باشد اما نیست! آوردن کلمه تجاوز به خودی خود امتیاز محسوب نمیشود. فیلم علاوه بر بازیهای ضعیف بازیگران خوبش به شدت از ضعف سناریو رنج میبرد. تمام گرههای فیلم که مخاطب انتظار دارد در جایی بهم متصل شوند هیچ ارتباطی با یک دیگر ندارند! فرد به اصطلاح خشکه مذهبی داستان که بدیهی است عروساش را که از ابتدا هم دلخواهش نبوده پس بزند و این مثلا بیآبرویی را کتمان کند تنها کسی که کل خانواده و فامیل را خبر کرده و اصرار دارد کل جهان را خبر کند! شوهر چنان خونسرد است که حتی این حجم از خونسردی برای دزیده شدن گوشی موبایل هم منطقی به نظر نمیرسد! «جاده قدیم» حتی از همتایانش که میخواهند با شکستن تابوها فیلم جنجالی بسازند هم عقب میماند و حتی در تابوشکنی ناموفق است و شاید لازم باشد برای بار هزارم تاکید کنیم که برای فیلمسازی فقط جسارت کافی نیست و اقلام ضروریتری مورد نیاز است.
فیلشاه (یک و نیم از پنج ستاره)
«شاهزاده روم» هم یک انیمیشن مذهبی است پس دور از ذهن نیست که «فیلشاه» نیز تم مایه مذهبی داشته باشد. قصه قرار است روایت کوتاه سوره مبارکه فیل باشد و این به خودی خود ایرادی ندارد اما «فیلشاه» ایده اصلی، گرهها، ارتباطات و حتی نحوه صداپیشگیها را از انیمیشنهای والت دیزنی و پیکسار گرفته و به یک باره در انتها با تغییر قصه یک تلاش نسبتا موفق برای بازسازی انیمیشنهای غربی را به یکباره بومی میکند و این کپیبرداری از غربیها و ادغام یکبارهاش با داستانی قرآنی به شدت توی ذوق میزند. البته کماکان میتوان برای ساختن انیمیشنهای قابل تماشا به هادی محمدیان و تیمش امید داشت.
شعلهور (دو از پنج ستاره)
فیلم در ذم حس حسادت است که میتواند انسان را به هیولا تبدیل کند ایده درخشانی دارد و این محوریت اول شخص داستان هم جذابیت خاص خود را دارد، جسارت فیلمساز برای استفاده از امین حیایی آن هم در فیلمی قائم به فرد ستودنی است اما متاسفانه به ثمر ننشسته، حیایی هرچند بعد از سالها فاصله جدی با سینما و البته نقشی این چنینی اجرایش مورد قبول است اما آنقدر که فیلمی قائم به فرد نیازمند حضوری صد در صدیست موفق نمیشود، ریتم کند فیلم و اتفاقهای «کلید اسرار»ی هم از دیگر آسیبهای فیلم است. همچنان اما کارگردانی و قاببندیهای نعمتالله تحسین برانگیز و ستودنی است.
بمب، یک عاشقانه (سه و نیم از پنج ستاره)
فیلم تازه معادی درست همچون ماشین زمان عمل میکند و مخاطبش را راهی دهه شصت میکند، دقیقا با همان حال و هوا و جزئیات. معادی یک فیلم عاشقانه ساخته با بستری نوستالژیک که بر خلاف گفتهها نه ضد جنگ است نه در ستایش جنگ، فیلم معادی در ستایش عشق است آن هم در هر شرایطی، حتی وقتی مرگ حوالی آدمی پرسه میزند. ریتم کند برای چنین فیلمی نه تنها ایراد نیست که حسن محسوب میشود چرا که ما بناست لحظهها را حس کنیم. فیلمی با بازیهای به قاعده و طراحی صحنه چشمگیر.
چهارراه استانبول (دو و نیم از پنج ستاره)
«چهارراه استانبول» فیلمی درباره پلاسکو نیست درامی مستقل است که در بستر حادثه پلاسکو رخ میدهد.
فیلم به وضوح از دو فیلم اخیر کیایی بهتر است، شعارزدگیهای متدوال او را دارد اما به آزاردهندگی «عصر یخبندان» نیست!
بازی بد بهرام رادان و رعنا آزادیور بزرگترین نقطه منفی فیلم است. به نظر میرسد به سبب رفاقتی که میان کیایی و رادان شکل گرفته او را مقابل دوربین رها میکند وگرنه بهرام رادان پیشتر موقعیتی مشابه را در «بیپولی» بازی کرده و اتفاقا درخشان بوده ولی حالا در سکانسی که باید بیشترین حس همذاتپنداری را در مخاطب ایجاد کند آنقدر تصنعی ظاهر میشود که بیشتر مخاطب را شوکه میکند! حیف او و بازیهای درخشانی که از او به خاطر داریم.
محسن کیایی هم به رغم همه تواناییهایش صرفا تبدیل شده به تلطیفکننده برای فیلمهای برادرش و این تکرار دیر یا زود به او ضربه جدی خواهد زد. فیلمبرداری، جلوههای ویژه، موسیقی نقاط قوت فیلم تازه کیایی است؛ اما بزرگترین قوت «چهارراه استانبول» بازی درخشان و به یادماندنی مهدی پاکدل است؛ بازیای که گرچه حتی برای او نامزدی جشنواره را در پی نداشت اما تا همیشه نقطه درخشانی در کارنامه او خواهد بود.
کیایی پس از «خط ویژه» با فیلم تازهاش به روزهای خوبش نزدیک شده اما هنوز هم با آن فاصله دارد.
لارتاری (نیم از پنج ستاره)
ابدا فیلم تازه مهدویان را ایدئولوژیک نگاه نمیکنم و بر این باور نیستم که خشونت را ترویج میدهد. «لاتاری» یک ملودرام عاشقانه است که بزرگترین ضربه را از همین تاکید نکردن بر عاشقانگی میخورد! وقتی در فیلمی جوانی حاضر است تمام زندگیاش را تباه کند و برود در کشوری عربی با قواعد سختگیر پی انتقام و قتل! بابد اینقدر عاشق و واله باشد تا مخاطب این را بپذیرد و او را تا حدی همراهی کند که حتی بیش از او به انتقام مشتاق باشد اما با یک آهنگ مشترک خواندن عشقی اثبات نمیشود! این است که این میان تلاشهای حجازیفر و سهیلی به ثمر نمینشیند و تنها نقطه قوت فیلم میشود حظور کوتاه و اثرگذار جواد عزتی در نقشی برادری غمگین، مستاصل و دسته بسته.
امیر (یک از پنج ستاره)
نیما اقلیما در فیلم اولش بیش از آنچه که باید مرعوب قاببندیها نا متعارف شهری شده آنقدر که این تکرار مکرر به مهمترین پاشنه آشیل فیلم بدل میشود، اضمحلال خانواده و بی تفاوتی افراد نسبت حتی به سرنوشت کودکی که خودشان باعث به دنیا آمدنش شدهاند از آن نکاتی است که مبتلابه این روزهای جامعه ماست اما اسیر بازیهای فرمی شدن تا حدی اقلیما را از محتوای مهماش غافل کرده، از طرفی کم حرفی و تودار بودن شخصیت اصلی که همه اتفاقات حول او رخ میدهد به شدت ضرباهنگ فیلم را از رمق انداخته، گرچه که میلاد کیمرام بازی قابل قبولی ارائه میدهد.
خجالت نکش (دو از پنج ستاره)
فیلم اول مقصودی میتواند بخنداند و جالب اینکه با توجه به بسترش قابلیت گرفتن قهقهه نیز دارد اما به چند شوخی تکراری بسنده میکند، شوخیهایی تا کنون بارها خنده گرفته و از این به بعد هم خواهد گرفت. این طبعا آن چیزی نیست که از فیلم اول یک طنزنویس توقع داریم. منهای شبنم مقدمی که در همین فضای تکراری در تلاش است برای متفاوت بودن ما بقی بازیگران در دام تکرار فیلم اسیر شده و اجرای چندان متفاوتی نمیتوانند ارائه دهند. فرزندان خانواده نیز تا حدی تصنعیاند که باورنکردنی است اینها سبقه بازی داشته باشند!
به وقت شام (سه از پنج ستاره)
حاتمیکیا را باید با این نگاه ادئولوژیک پذیرفت و خیلی در این مورد کند و کاو نکرد که چه شد که از «گزارش یک جشن» به «بادیگارد» و «به وقت شام» رسید. فیلم تازه او به شدت هالیوودی است از آن فیلمهای هالیوددی گیشهای که انفجار دارد، کشمکش دارد، قهرمان دارد و… فیلم حاتمیکیا با مختصات تعریف شدهاش نه تنها فیلم بدی نیست که اتفاقا کاملا اثرگذار است، کافیست دنیای فیلم را بپذیری تا از تماشایش لذت ببری اما یکی از دردسرهای فیلمساز مولف بود این است که هیچکس هیچگاه کارنامه آدم را فراموش نمیکند.
مغزهای کوچک زنگزده (پنج از پنج ستاره)
یک فیلم به قاعده، از دغدغهمندی تا اجرا، همه چیز بی ایراد و شورانگیز. فیلمبرداری چشمنواز به غایت سینمایی، فضاسازی، گریم، دیالوگها و بازیهای درخشان حتی کوتاه جملگی فیلم سیدی را به یکی از بهترینهای سینمای ایران و نه تنها صرفا در این دوره جشنواره فیلم فجر بدل میکند. فیلمی که باید بارها و بارها آن را دید و از آن به تفصیل نوشت.
امپراطور جهنم (صفر از پنج ستاره)
مجعول و تقلبی، فقط همین!
عرق سرد (دو و نیم از پنج ستاره)
فیلم دوم سهیل بیرقی به سراغ موضوعی داغ و ملتهب رفته و سعی کرده تمام چانشنیهای حتی ممنوعه را هم از قلم نینذازد، قهرمان قصهاش هم قهرمان بی عیب و نقصی نیست، با پول همسر جداگانه زندگی میکرده و تمام مدت به او دروغ گفته از همان ابتدا مهمترین هدفاش رفتن از ایران برای گرفتن اقامت اسپانیاست نه تیم ملی! و… این قهرمان خودخواه، به شدت خاکستری باعث میشود فیلم از تختی خارج شود شاید همین سفید نبودن کاراکتر اصلی این شائبه را ایجاد کند که اتفاقا فیلم ضد زن است و طرف مرد قصه را میگیرد اما قصه دقیقا عکس است. ما میبینیم که مرد خوبیهایی هم دارد و زن نیز بدیهایی اما در نهایت باز هم این پرسش اساسی مطرح میماند که چرا یک قانون غلط باید اجازه چنین تصمیم غیر معقولی را به هر مردی بدهد؟ اتفاقا این معصومیت نداشتن شخصیت اصلی این سوال مهم را پررنگتر جلوه میدهد و این موفقیت بیرقی در «عرق سرد» است. بازیها جملگی خوب و رواناند اما تیپسازی درست سحر دولتشاهی از نقشی که ایفا کرده بیش از بقیه به چشم میآید. با این حال «عرق سرد» بر خلاف «من» بیشتر از اینکه سینمایی باشد، ژورنالیستی است.
سرو زیر آب (دو و نیم از پنج ستاره)
فیلم باشه آهنگر بزرگترین آسیب را از کثرت داستانی و در نتیجه مطول بودناش میبیند، داستان جذاب جابجا شدن پیکر شهدا آن هم در حالی که یکی مسلمان و دیگری زرتشتی است به خودی خود جذاب است و نیازی به آن هم قصه اضافه که حتی برای تعریف کاملاش وقت کم بیاورد ندارد، ضمن اینکه اضافه کردن این همه قصه به فیلم، به جای آنکه ضرباهنگ فیلم را تندتر کند کاملا به عکس عمل کرده و اتفاقا آن را از ریتم انداخته است. بازی خوب مسعود رایگان، بابک حمیدیان و مهتاب نصیرپور در اجرا از نقاط قوت فیلم است. موسیقی نیز نقش پررنگی در قصه بازی میکند، فیلم باشه آهنگر میتوانست فیلم درجه یکی باشد اگر قصه اصلیاش را به تنهایی و با دقت و ظرافت تعریف میکرد.
تنگه ابوقریب (پنج از پنج ستاره)
فیلم جنگی که در میدان جنگ بگذرد ساختناش کار هرکسی نیست، تبحر زیادی میخواهد مخصوصا تا این حد مستندگونه، توکلی که هیچکس فکرش را نمیکرد سراغ ساخت چنین فیلمی برود با اولین فیلمش در حوزه جنگ از کارگشتگان این حوزه با اختلاف جلو زد.
«تنگه ابوقریب» فیلمی نفسگیر و بی تعارف با مخاطب است درست مثل یک مستند، به قهرمانهای قصهاش چاشنیهای عاطفی اضافه نمیکند و میگذارد همه چیز مثل خود جنگ باشد، این بی قصه بودن گرچه به زعم بسیاری ایراد فیلم اوست اما تاثیرگذاری را بیشتر کرده تعریف هر قصهای میتوانست تمرکز مخاطب را از آن حماسه تلخ بگیرد. طراحی صحنه، گریم، موسیقی و جلوههای ویژه بسیار فراتر از استانداردهای سینمای ایران است و کارگردانی ماهرانه توکلی را عیان میکند و از آن سو یک به یک بازیهای فیلم از استانداردترین بازیهای این سالهاست، اما بیشک ستاره درخشان فیلم جواد عزتی است که حتی با نوع راه رفتن و نگاه کردناش میتواند شخصیت را جان ببخشد، او بهترین بازی عمرش را کرده و بی شک یکی از بهترین بازیهای سینمای ایران را.
اتاق تاریک (دو از پنج ستاره)
«اتاق تاریک» روحالله حجازی دغدغه مهمی دارد، بر خلاف آنچه گفته میشود فیلم اصلا درباره کودکآزاری و دستدرازی به پسربچهها نیست، فیلم موضوع مهم ترس غلط پدر و مادر از موضوعی ترسناک است که باعث ایجاد خطر بیشتر برای فرزند میشود.
پدر به دلیل خاطره تلخ در گذشته در خلوت چیزی را به پسر میگوید و او را از نظر روحی تحت فشار میگذارد و کم کم با همین ترس بحران شکل میگیرد.
علاوه بر این فیلم به موضوعات مهمی مثل دیدن صحنههای ممنوعه برای بچهها در فضای مجازی و البته حقیقی! نیز میپردازد.
فیلم بازیهای جذابی دارد به ویژه پسرک چهار ـ پنج ساله فیلم درخشان است. ایراد اصلی اما متوجه کارگردانی حجازی است که یک موضوع مهم را به فیلمی متوسط تقلیل میدهد با این وجود اما «اتاق تاریک» برای من در کارنامه حجازی در صدر میایستد.
جشن دلتنگی (یک و نیم از پنج ستاره)
فیلم تازه آذربایجانی بناست چندین روایت متفاوت از تاثیر فضای مجازی بر زندگی افراد باشد اما آنقدر درگیر شعارهای گل درشت است که بیشتر شبیه به یک بیانیه حوصله سربر است تا یک فیلم پربازیگر که میتوانست جذاب باشد. مهمترین چیزی که به فیلم آسیب زده علاوه بر شعاری بودن آن اعتقاد فیلمساز به مخرب بودن صرف فضای مجازی است! حال آنکه فضای مجازی محاسن بسیاری دارد که فیلم نسبت به آن کاملا بیتفاوت است. متاسفانه «جشن دلتنگی» نسبت به «اروند» برای آذربایجانی عقبگردی جدی است.
هایلایت (صفر از پنج ستاره)
فیلم میخواهد نان جسارتش را بخورد. جسارت نشان دادن خیانت زنی شوهردار که تا انتها هم پشیمان نیست و برای معشوقهاش زار میزند و از آن سو دل بستن زنی دیگر به یک مرد در حالی که شوهرش روی تخت بیمارستان خوابیده است. این ایده جسورانه که در جامعه ما هم کم نیست فیلمساز را به کلی از مابقی مناسبات فیلم غافل کرده و چنان پرداختها ضعیف و سرسری است که سکانسهای تکاندهنده بیشتر از اثرگذاری خندهدار است و در نهایت همان حرف تکراری که سینما فقط حرف مهم نمیخواهد!
ماهورا (دو و نیم از پنج ستاره)
جهشی جدی برای زرگرنژاد بعد از فیلم اول اوست. «ماهورا» بر اساس روایتی واقعی در روزهای اولیه جنگ ساخته شده است. طراحی صحنه و فضاسازی از مهمترین نقاط قوت فیلم است و مجموعهای از تصاویر دیدنی را مقابل چشمانت میگذارد. فیلم اما بیجهت مطول است و یک تدوین مجدد میتواند فیلم خوش ریتمتری پیش روی مخاطب بگذارد. بازی همه بازیگران دیدنی است اما ساعد سهیلی تحسینشدهتر از همیشه ظاهر میشود.
مصادره (دو از پنج ستاره)
فیلم جز بازیهای خوب و خلاقیت در تیتراژ که بیشتر از هرچیزی به چشم میآید نسخهای دیگر از «نهنگ عنبر» است هرچند که عطاران بازی پختهتری دارد. البته نگاه «مصادره» به عکس «نهنگ عنبر» بیش از آن که نگاهی نقادانه داشته باشد به نظر در حال تطهیر افراد و اتفاقات مورد نقد است و این بیشتر از هرچیزی در فیلم آزاردهنده است. شوخیهای اروتیک هم مطابق معمول از مخاطب قهقهه میگیرد و در کل اینکه «مصادره» به عنوان یک فیلم اول آن چنان ریسکی متحمل نشده است فیلم اول احمدی فیلمی است با الگوی و بازیگرانی امتحان پس داده که قطعا در گیشه موفق خواهد بود.
سوء تفاهم (نیم از پنج ستاره)
فیلمی که میتوانست یک اثر پرتعلیق و پرکشش باشد درباره یک جنایت و مخدوش بودن واقعیت، آن قدر در تکرار صحنهها اصرار میکند که به کلی از دست میرود. آنقدر که جز حضور موفق پژمان جمشیدی و مهدی فخیمزاده هیچ چیزی برای گفتن ندارد.
دارکوب (دو و نیم از پنج ستاره)
«دارکوب» داستانی تکراری دارد که باید این داستان تکراری را درست و بیلکنت بیان کند به نظرم در این مهم تا یک سوم پایانی موفق است اما به یک باره از رمق میافتد.
در کارنامه شعیبی فیلم تازهاش در پایینترین رده قرار میگیرد و شاید به همین خاطر بسیاری از منتقدان فیلم را دوست ندارند، اما با این وجود فیلم باز هم اثرگذار است، حس مادری و درد اعتیاد تاثربرانگیز است و اگر هدف کارگردان صرفا نشان دادن حس مادری دو زن و هولناکی دیو اعتیاد باشد به نظرم کاملا به آن دست یافته، به جز بازی امین حیایی همه بازیگران خوباند و میتوانند حس مخاطب را درگیر کنند، شخصا از فیلمی ملودرام با سوژهای تکراری و مستعمل انتظاری جز حس برانگیزی ندارم که «دارکوب» در این زمینه عملکرد نسبتا مطلوبی دارد. اگر شعیبی اجازه میداد فیلم حسابی اشکانگیز باشد و صحنههای ملتهب فیلمش را بیشتر میکرد میتوانست حتی عملکرد بهتری نیز داشته باشد.
کار کثیف (یک از پنج ستاره)
فیلم تازه معصومی هم مشابه بسیاری از آثار جشنواره امسال پتانسیل این را داشت که فیلم خوبی از آب در آید اگر این قدر مطول نبود! و بعضی صحنهها را بارها و بارها تکرار نمیکرد. معصومی در فیلمش یک پایان غافلگیرکننده دارد که البته همان هم از نظر منطقی با مشکل جدی روبروست اما برای تحمل مخاطب و رسیدن به آن پایان این فیلم قطعا نیاز به تدوین مجدد و کوتاه شدن دارد.