نقد فيلم «شكستن همزمان بيست استخوان»
سینمافا- مهدی غضنفری- «شکستن همزمان بیست استخوان» یا «رونا مادر عظیم» ساخته ي برادران محمودی است. برادرانی که به نوبت تهیه کنندگي و کارگردانی مشترک آثارشان را می پذیرند. فیلم که محصول مشترك ايران و افغانستان محسوب می شود یکی از مطرح ترین فیلم های سینمای افغانستان در سال ٩٨ است. جدا از تقدیر و برنده شدن فیلم در بخش های جانبی جشنواره ي جهانی فیلم فجر و برنده شدن در جشنواره های اروپایی فیلم نماینده ي افغانستان در جشن اسکار هم بود که البته پذیرفته نشد.
فیلم آشکارا به مانند بسیاری از فیلم های مطرح سینمای ایران درامي خانوادگی است که در ادامه رویکردی اجتماعی، جامعه شناسانه و حتی روانکاوانه پیدا می کند. با اینکه خانواده ي فیلم کمی گسترده تر است اما داستان اصلی درباره ي دو برادر و مادرشان است. مادر دوست دارد با یکی از پسرها که صاحب بچه و مخصوصا پسر است مهاجرت کند اما چون عروس خانواده مخالف است این اتفاق نمی افتد و مادر به اجبار باید پیش پسری که بچه دار نمي شود بماند.
روایت در فیلم آشكارا مینی مالیستی است و اجرا نیز به طبع روایت خیلی جمع و جور است. بازی دو بازیگر ایرانی فیلم (محسن تنابنده و مجتبی پیرزاده) در نقش کاراکترهایی افغان فوق العاده است و از هماهنگی عجیبی با بازیگرهای افغان فیلم برخوردار است. مادر دچار حادثه می شود اما حادثه با اینکه ظاهری هولناک دارد چيز خاصي نبوده است. مشکل وقتی پيش مي آيد که اکنون کاراکتر برادری که محسن تنابنده نقشش را بازی می کند متوجه می شود که مادرش بدلیل قند بالا دارد کلیه هایش را از دست می دهد و احتمال مرگش بسیار است. جدا از اجرا فیلمنامه ی دقیق اثر بسيار دلبری می کند. پسر که پیشتر برادرش را متهم به بی غیرتی درباره ي مادر کرده بود اکنون خودش دچار آزمون غیرت می شود. اوایل هیجانی برخورد می کند بعد کمی آرام تر می شود و در به در به دنبال کلیه می گردد و بعد معلوم می شود افراد ایرانی اجازه ي اهداي کلیه به افغان ها را ندارند و خودش هم که متوجه شده جرئت اهدای کلیه به مادرش بدلیل کار سختش را ندارد و اينگونه عملاً اجازه می دهد که مادر ش آرام بمیرد. برادر مهاجرت کرده به ایران باز می گردد و ظاهری خشمگین دارد اما در نهایت تصمیم برادر را درک می کند و دست او را مي گیرد و شرایطش را درك مي كند. فیلم بدون اینکه مدعی باشد و حتی نشان دهد تماشاگر را به یاد فیلم های مهمی در تاریخ سینما همانند «دزد دوچرخه» اثر ويتوريو دسیکا و یا «عروج» اثر لاریسا شپیتکو مي اندازد.
فیلم آشکارا درباره جبر موقعیت است و اینکه آنچه به نظر قطعی و خلل ناپذیر است در شرایطی دیگر تصمیمی دیگر می طلبد. در پايان و بعد از داد و فریادهای اولیه ي کاراکتری که محسن تنابنده نقش آن را بازي می کند آنچه باقی می ماند سکوت است. سکوتی که می تواند یادآور مونولوگي از فیلم «گام معلق لك لك» اثر تئو آنگلو پولوس باشد: «گاهی انسان باید سکوت کند تا ناله موسیقی را بشنود از آن سوی صدای باران» و یا «مرد مرده» اثر جیم جارموش: «آن ها که بلند حرف می زنند هیچ نمی گویند». جالب اينكه از قضا اين فیلم ها هم درباره ي سفر و مهاجرت است.
«شکستن همزمان بیست استخوان» فیلمی جمع و جور با روایتی مینی مالیستی است که اجرایی کار شده دارد. فیلم از بهترین فیلم های حاضر در بخش جهانی فیلم فجر بود و عجیب است اگر فیلم به جشنواره ي ملی فیلم فجر ارائه شده باشد اما پذیرفته نشده باشد.