مروری بر فیلمهای سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر
سینمافا- مرسده مقیمی- جشنواره سی و پنجم فیلم فجر نیز با تمامی اتفاقات عجیب و غریبش به پایان رسید؛ آنچه در ادامه میخوانید کوتاه سخن من درباره فیلمهایی است که در طول این چند روز دیدهام و تبعا تنها جای فیلمهایی که ندیدهام در این نوشته خالی است. (البته برای «قاتل اهلی» نیز جداگانه و به تفصیل نگاشتهام.) نکته درخور توجه در غالب فیلمهای جشنواره مدعی امید، ناامیدی و سیاهی مطلق بود.
ترتیب نوشتههای زیر به ترتیب نمایش فیلمها در کاخ جشنواره واقع در سالن همایشهای برج میلاد است نه بر حسب اهمیت.
«خانه دیگری» یک تله فیلم است که طبعا جایش پرده سینما نیست. فیلم پتانسیل این را داشت به فیلم خوب بدل شود اما درست جایی که مرگ مرد موجب جذابیت داستان میشود فیلم پایان مییابد تا کارگردان از اندک موقعیت خلق شده نیز بهرهای نبرد! حیف از ناصر هاشمی که میتواند خوب باشد اما در این فیلم تمام تلاشش را خرج مهدی هاشمی بودن کرده و حیف! (نیم از پنج ستاره)
«ایتالیا ایتالیا» یک تجربه جنونآمیز در سینمای ایران است، مشابه این داستانهای شوخ و شنگ و جنون آمیز عاشقانه را من پیشتر در سینمای هند دیده بودم که البته این شباهت عجیب نیست چرا که فیلم بر اساس داستانی از جومپا لاهیری نویسنده شهیر هندی، ساخته شده است.
اما این نوع روایت عشق با این حد از فانتزی و جنون در سینمای ایران تجربهای نو و البته به شدت دوست داشتنی است.
اعتراضات درون فیلم هم بر خلاف فیلمهای مشابه کاملا در فیلم جای گرفته و ابدا در حد کنایههای سطحی نمیماند و یکی از محاسن فیلم است که آن را به روز و تازهتر نگاه میدارد. سارا بهرامی برای بار چندم اثبات میکند یکی از اتفاقات خوب سینمای ماست.
بازی و اجرا، کارگردانی، موسیقی و جنون حاکم بر فیلم را بسیار دوست میداشتم و واقعا دلم میخواهد فیلم را دوباره ببینم. (سه و نیم از پنج ستاره)
«خانه یا (اِو)» به عنوان یک فیلم اول که در مرکز استانها ساخته شده و کاملا به زبان ترکی است این مزیت را دارد که میتواند مخاطب را با خود همراه کند و این امتیاز کمی برای فیلمی به زبان بیگانه و بدون هیچ بازیگر شناخته شدهای، نیست. غافلگیری فیلم اما برای من غیرقابل درک است! این نظر ارتباطی با سینما ندارد کاملا محتوایی است و سلیقهای؛ طبعا منی که فبلم محبوبم «بدون تاریخ، بدون امضا» است که در ستایش اخلاقمحوری است نمیتوانم با فیلم عجیبی مثل «خانه» ارتباط برقرار کنم به جز این سلیقه شخصی در محتوا فیلمبرداری بد فیلم نیز به شدت آزاردهنده است اما بازیها قابل قبول است. (یک و نیم از پنج ستاره)
احساس دوگانهای درباره فیلم «شماره ۱۷ سهیلا» دارم، فیلم بسیار خوبی است، سرحال و روپا، اصلا در تمام مدت از نفس و ریتم نمیافتد، زهرا داوودنژاد عالی است؛ مثل همیشه، بازیگر کم قدر دیدهای که در هر فیلمی بازی کرده درخشان بوده است. بابک حمیدیان پس مدتی افولِ چشمگیر دوباره همان حمیدیان همیشگی است و مهرداد صدیقیان مثل همیشه دلنشین، حتی حضورهای کوتاه هم خوب در آمده، موضوع فیلم هم جذاب و جسور است، همیشه پرداختن به مشکلات جنسی در مملکتی که هر چیزی در این دستهبندی ممنوعه است، برای مخاطب میتواند هیجانانگیز باشد، اما راستش فکر میکنم فیلم به طرز اغراق شدهای مشکلات زنان مجرد را نشان میدهد یعنی از نظر فیزیولوژیک زنان اینقدرها که فیلم میگوید تحت فشار نیستند که برای مهار این فشار جنسی بخواهند بدوند و از صحنه خارج شوند!
همین اغراق باعث حس دوگانهایست که دارم، اما با این وجود این فیلم را باید دید از بازیهای شیرینش لذت برد و حسابی به شوخیهایش خندید، فیلمی که بعید است مخاطب را از وقتی که گذاشته پشیمان کند. (سه از پنج ستاره)
«تابستان داغ» خیلی تکراری است، البته از نسخههای مشابهش بهتر است اما موقعیتهای درخشانی داشت که میتوانست از آن شاهکار بسازد اما از همه پتانسیلهایش بهره نمیبرد، صابر ابر مطابق معمول درخشان است و در کل فیلم به عنوان کارِ اولی که الگویش سینمای فرهادی است نمره قبولی میگیرد. (دو و نیم از پنج ستاره)
«چراغهای ناتمام» تمام توانایی یک فرد است برای خراب کردن یک داستان جذاب به نحو احسن!! و «دعوتنامه» تنها کارکردش این است که آدم باور کند کارگردانی میتواند خیلی خیلی خیلی بدتر و سطحیتر از «بیتابی بیتا» هم بسازد! البته این واقعا توانایی منحصر به فردی است. (هر دو فیلم صفر از پنج ستاره)
«ماجان» شاید به گفته تهیهکنندهاش به دلایل فرامتنی از بخش مسابقه خارج شده باشد اما فیلم در متن هم دلیلی برای بودن در بخش مسابقه ندارد، صرف یک قصه احساسات برانگیز که نمیتوان فیلم خوب تحویل مخاطب داد! بگذریم که این قصه احساسات برانگیز هم بارها و بارها گفته شده و «ماجان» چیز تازهای به آن اضافه نمیکند و حتی همان را هم ناقص و الکن روایت میکنند، بازیها هم اینقدر بازی بودنشان پیداست که هیچ عمق و جانی ندارد، البته عرفان برزین پسر باهوش و کوچکی که نقش پسرک عقب مانده را ایفا میکند کار خودش را به نحو احسن انجام میدهد اما فیلمنامه اینقدر سوراخ دارد که با این چیزها پر نشود! ضمن اینکه من متوجه نشدم اینکه در تمام طول فیلم بر گناهی تاکید شود که در انتها مخاطب چیزی از آن نفهمد فیلم را هنری میکند؟! (یک و نیم از پنج ستاره)
«دریاچه ماهی» فیلم کاملی نیست اما شرافت دارد؛ دغدغه فیلمساز به نظر میرسد نه سفارش نهادی خاص. «دریاچه ماهی» نیاز به تدوین مجدد و حذف برخی سکانسهای زائد دارد تا به فیلمی قابل قبول مبدل شود. اما همین حالا هم بسیار موفقتر «چراغهای ناتمام» عمل میکند و مشخص نیست چرا باید در بخش خارج از مسابقه باشد. فیلم حداقل به جز ایده جذابش چند نمای فوقالعاده دارد. (دو از پنج ستاره)
«ویلاییها» یکی از بهترینهای امسال است. فیلم روایتی ساده و ملموس دارد و به همین دلیل به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار میکند و توسط او ادراک میشود، فیلم میتوانست یک پایان تاثیرگذار داشته باشد اما فیلمساز به هر دلیل یک پایان خیلی معمولی را برای فیلمش انتخاب میکند.
در تمام این سالها فقط یک جا تلویزیون از سینما جلو زده و آن استفاده از ثریا قاسمی است، در تمام سالهایی که سینما خودش را از صدا، نگاه و بازی اثرگذار قاسمی محروم کرد. او در «ویلاییها» قطعا بهترین است و مهمترین برگ برنده نقدی. (سه از پنج ستاره)
«نگار» فیلم جسوری است، یک روایت بدیع و تازه در سینمای ما، «نگار» نشان میدهد میتوان در ژانرهای دیگر هم موفق بود، میتوان ترس و دلهره ایجاد کرد، میتوان فیلم خوب متفاوت ساخت. البته انتخاب بازیگران میتوانست بهتر باشد، نگار جواهریان هرچند تلاشش را برای نزدیک شدن به نقش کرده اما هنوز هم آن جواهریان «طلا و مس»، «اینجا بدون من» و «بیخود و بیجهت» نیست، او با روزهای اوجش فاصله جدی دارد و بازی حقیقی اینقدر فانتزی است که قرابتی با فیلمی در این ژانر ندارد اما پسیانی هنوز هم از پس هر نقشی برمیآید. محمدرضا فروتن در لحظات آخر جایگزین پیمان معادی شد و چه حیف! (سه از پنج ستاره)
اصرار کارگردان «کوپال» برای ساختن یک فیلم بلند از سناریویی که قالبلیت یک فیلم کوتاه را دارد واقعا نفهمیدم! و به همین دلیل نمیتوانم نظری درباره فیلمی داشته باشم که پتانسیل یک فیلم نهایتا چهل دقیقهای را دارد و اصرار میورزد تا قریب به دو ساعت باشد. (نیم از پنج ستاره)
«آباجان» یک فیلم ساده است، خیلی ساده و اصلا هم بنا ندارد که خاص و منحصر به فرد باشد، «آباجان» میخواهد یک قصه ساده را روایت کند و برای اثربخشی نیاز به بازیگر دارد، علیمردانی هوشمندانه یگانهترین قدرت بازیگری سینمای ایران را برای نقش اصلی انتخاب کرده، بله «آباجان» بنا ندارد به خاص بود اما سیمین معمتمدآریا خاص هست. بازی معتمدآریا در «آباجان» شاید برای معتمدآریا معمولی باشد و خودش به سادگی آن را ایفا کرده باشد اما برای مخاطب مسحور کننده است، مگر میشود یک نفر این همه مادر باشد؟
«آباجان» البته ایرادات غیرقابل چشم پوشی در پرداخت برخی شخصیتها به ویژه محسن دارد اما دیده خطاپوش مال همین وقتهاست؛ مال همین زمانی که دلت با فیلمی میلرزد و دوست داری عقلت ساکت بماند!
«آباجان» را باید دید و حسابی کیف کرد از معتمدآریا، از شبنم مقدمی که با این بازیهایش میتواند کلکسیونی به حق از سیمرغ بهترین بازیگر مکمل را جمع کند، سعید آقاخانی هم بازی درست و به قاعدهای دارد. «آباجان» یکی از دلنشینهای امسال است و از این بابت باید از علیمردانی ممنون بود. (دو و نیم از پنج ستاره)
«فِراری» فیلم خوب و سرحالی است، تنابنده گرچه به نظرم همان تنابنده همیشگی است و تغییر چشمگیری در بازیاش وجود ندارد اما شیرین است. «فِراری» بر خلاف غالب فیلمهای داوودنژاد مخاطب پسند است اما من خیلی روابط فیلم را درک نمیکنم، متوجه صمیمیت آدمها در شرایط غیر معمول میشوم اما با وجود این، روابط میان آدمهای فیلم به شدت غیر قابل باور است و آن صحنه سیماتیرانداز به شدت بد!! چرا باید یک جانباز جنگی وسیله ایاب و ذهاب چنین کسی باشد و با مهربانی لباس و وسایلش را هم جابجا کند؟!! کمک بهتری نمیتوان به آن آدم کرد؟! مگر منظور از آن صحنه چیزی جز آنچه به نظر میرسد باشد! (دو و نیم از پنج ستاره)
«سوفی و دیوانه» ایدهای شبیه به «سوپر استار» تهمینه میلانی دارد!! یک دختر که یک روز برای دگرگون کردن زندگی یک مرد از راه میرسد و بعد از اثرگذاری غیب میشود، با این تفاوت که «سوفی و دیوانه» در اجرا و پرداخت بسیار از «سوپر استار» ضعیفتر است. فکر میکنم همین شباهت و تفاوت دو فیلم مشخص کند که با چه اثری و با چه درجه کیفی مواجهیم! بدیهی است که نه از کرمپور انتظار چنین فیلمی را دارم و نه انتظار واکنشهای بعدیاش به منتقدان را! (نیم از پنج ستاره)
«بدون تاریخ بدون امضا»ی وحید جلیلوند را بسیار دوست میدارم، به نظرم قهرمانش کاملا ادراک میشود و به دل مینشیند، ابدا تصمیمش حماقت به نظر نمیرسد و با اینکه در این زمانه بیشتر به رویا میماند اما باورپذیر و ملموس میشود، البته قطعا فیلم ایراداتی دارد که عمدهترینش رابطه میان شخصیتهای اصلی است که مشخص نیست دقیقا در چه مرحلهای از زندگی مشترک هستند، اما از همه اینها که بگذریم فیلم تازه جلیلوند گرچه که به قوت کار اولش نیست اما در ادامه همان مسیر و به همان میزان دلنشین است. هدیه تهرانی چیز تازهای برای ارائه ندارد اما بازی محمدزاده به شدت دیدنی است و امیر آقایی هم کاملا موفق ظاهر میشود، «بدون تاریخ بدون امضا» برای من محبوبترین فیلم جشنواره است. (سه و نیم از پنج ستاره)
«انزوا» میتوانست فیلم خوبی باشد اگر قصهاش را تعریف میکرد و ادراک قصه را میسپرد به ما، نه اینکه دائما بخواهد داخل پرانتز بگوید: آهای من دارم قضاوت را نقد میکنم! «انزوا» حالا یک فیلم معمولی با بازیهای نه چندان خوب است، منهای دو کودک فیلم البته. تدوین مبتکرانه و هالیوودیاش هم یکی از مایههای عذاب حداقل من است. (یک از پنج ستاره)
«مادری» اصرار دارد به مخاطب اطلاعات دقیق ندهد! تا آخر ماجرا هم همه چیز حدس و گمان است، تنها چیزی که با قطعیت گفته میشود این است که «خواهر تو مادری رو خوب بلدی!» البته مادری بازیهای خوبی دارد و از همه بهتر نازنین بیاتی که بعد از یک سال دوری از سینما خودی نشان میدهد. (یک و نیم از پنج ستاره)
«خوب، بد، جلف» قاسمخانی نه تنها یکی از اتفاقات خوب جشنواره امسال است بلکه یک اتفاق عالی در سینمای کمدی ماست. فیلم به هجو فیلمهای پلیسی و اکشن پرداخته و آنقدر شوخیهایش درست و به جاست که همگی میتواند از مخاطب خنده بگیرد. فیلم ابدا به دام ابتذال نمیافتد و بیش از اندازه سرگرمکننده است. همچنین فاصلهای جدی با فیلمهای کمدیای که به عنوان سرگرمکننده! میشناسیم دارد.
فیلم اول قاسمخانی نه تنها از یک متن هوشمندانه بهره میبرد، بلکه بازیهای درخشانی دارد. فرخنژاد و آسایش قابل قبولاند اما زوج جمشیدی و درخشانی فوقالعاده است.
پژمان جمشیدی که به زعم من از نخست بازیگر قابل اعتنایی بود حالا دیگر غیر قابل انکار است. حضورهای کوتاه هم موفقاند. ریتم و ضرباهنگ فیلم هم طوری است که ابدا زمان صد و ده دقیقهای آن مخاطب را پس نمیزند. در انتها یک تیتراژ عالی هم دارد. «خوب، بد، جلف» از آن فیلمهای حال خوب کنی است که سال آتی از فروش بالایش خوشحال خواهیم شد.
قاسمخانی تصمیمش برای کارگردانی جدی نیست اما ما امیدواریم در تصمیمش تجدید نظر کند و باز هم کمدیهای نو و متفاوت ببینیم و بی خجالت و از ته دل قهقهه بزنیم. (سه از پنج ستاره)
«آذر» ایده خوبی دارد اما یکی دیگر از فیلمهای هدر رفته است! ایده جذاب خیلی دیر آغاز میشود و فیلمساز به سرعت و بدون پرداخت حسی از آن عبور میکند، بازی نیکی کریمی روز به روز بدتر میشود! کاش کاری از دست ما بر میآمد. میان تمام بازیهای متوسط و بد فیلم، هومن سیدی و سجادی حسینی خوب ظاهر میشوند و جالب اینکه تک سکانس پژمان جمشیدی از معدود اتفاقات خوب فیلم است. کاش محمد حمزهای میدانست کارگردانی یعنی مدیریت صحیح یک تیم، کاش! فیلم قطعا بزرگترین ضربه را از عدم مدیریت او به عنوان رهبر تیم، میخورد. (یک از پنج ستاره)
«ماجرای نیمروز» یک فیلم کم نقص با فضاسازی و شخصیتپردازی فوقالعاده است، مهرداد صدیقیان مطابق معمولش عالی است و شاید پختهتر از همیشه، مابقی بازیگران هم به طرز شگفت انگیزی نقششان را ارائه کردهاند، حجازیفر دیدنی و احمد مهرانفر تماشایی است. اینکه فیلمهایی با این فضا و مضمون را خیلی دوست ندارم کاملا سلیقه شخصی است، به دلیل همین سلیقه فیلم شاید محبوب من نباشد اما فیلم درخشانی است حتی اگر سلیقه کسی نباشد. (سه از پنج ستاره)
«پشت دیوار سکوت» باز هم ایدهای جذاب است که به بهترین نحو ممکن حرام شده، این همه شعارزدگی و این همه تصنع برای چه؟! (نیم از پنج ستاره)
«زیر سقف دودی» مطابق معمول کارهای درخشنده فیلم دغدغهمندی است، اما تا ابد نمیتوان به صرف دغدغهمندی به فیلمها امتیاز داد. فیلم تازه درخشنده به جز بازی خوب مریلا زارعی و البته دغدغهاش چیزی برای عرضه ندارد، فرهاد اصلانی به دام تکرار افتاده و با روزهای اوجش فاصله جدی دارد، بازیگران فرعی هم به سردستیترین شکل ایفای نقش میکنند تا همه چیز به کارتونیترین نحو ممکن برگزار شود. فیلم تازه درخشنده میتوانست با توجه به موضوع مهمش به فیلمی مهم بدل شود اما در حال حاضر با دیده متسامح فیلمی متوسط است. (دو از پنج ستاره)
مازیار میری فیلم به فیلم پسرفت میکند! «سارا و آیدا» جز یک رفاقت نسبتا خوب میان غزل شاکری و پگاه آهنگرانی هیچ نکته مثبتی ندارد! پرداخت ضعیف شخصیتها عجیب و غریب است، مصطفی زمانی به عنوان بدمن فیلم اینقدر در سطح شناور است که تمامی تهدیدهایش مضحک به نظر میرسد. فیلم قرار است به اخلاقمداری تشویق کند اما برای این مهم از تلویزیونیترین ایده ممکن استفاده میکند و نه در حد تله فیلم بلکه در حد یک قسمت از یک سریال مناسبتی باقی میماند. حیف از غزل شاکری و بازی خوبش. (یک از پنج ستاره)
«سد معبر» به خودی خود فیلم ضعیفی نیست اما وقتی تعداد حفرههای فیلمنامه و پایانبندی ضعیفِ مثلا باز! را میگذاری کنار نام سعید روستایی چیز جز تعجب و تاسف عایدت نمیشود، ضعف شدید فیلمنامه ماحصل آن همه تعریف و تمجید از «ابد و یک روز» است! (فیلمنامه پیش از «ابد و یک روز» نوشته شده اما بعد از آن ساخته شده پس جا برای اصلاح داشته و اصلا ممیزی دلیل خوبی برای ضعف نیست و نخواهد بود!) قرایی اما کارش را درست انجام میدهد، فیلم خوش ساخت است و با تمام ضعفهایش مخاطب را با خود همراه میکند، باران کوثری و محسن کیایی از نقاط قوت فیلماند، کاش قرایی روی فیلنامه بهتری دومین اثرش را میساخت. (دو و نیم از پنج ستاره)
«یک روز بخصوص» فیلمی است مثلا درباره اخلاقمداری در شرایط بحران، شخصیتهای فیلم مثلا روزنامهنگارانی متعهداند که در شرایط غیر عادی ناچار به دست کشیدن از عقاید خویش میشوند، در نهایت هم مثلا شخصیت اصلی اخلاق را برمیگزیند! روی این کلمه «مثلا» تاکید دارم چرا که شخصیتپردازی و اتفاقات اینقدر سردستیاند که همه چیز الکی مثلا است!
فیلم تازه اسعدیان ابدا فیلمی جدی نیست و سطحی بودن بیش از حدش به شدت آزار دهنده است. (نیم از پنج ستاره)
جیرانی برگشته به خودش، «خفه گی» در وهله اول دو بازی متفاوت از نوید محمدزاده و الناز شاکردوست دارد، به درخشان بودن محمدزاده عادت داریم و دیگر از حضور موفق او غافلگیر نمیشویم اما حضور متفاوت الناز شاکردوست غافلگیرکننده است. او حتی در این فیلم با قبول گریمی متفاوت فاکتور زیبایی را نیز رها کرده تا حضوری متفاوت و موفق داشته باشد. ماهایا پطروسیان و پردیس احمدیه نیز به رغم حضور کوتاه موفق و اثرگذارند. فیلم گرچه به نظرم میتواند ریتم تندتری داشته باشد و کوتاهتر شود اما همین نسخه نیز از کشش کافی برخوردار است. موسیقی همیشه شنیدنی کارن همایونفر هم مطابق معمول وزنهای سنگین است برای فیلم.
جیرانی همواره به سینمای دلهرهآور علاقهمند بوده است و این فیلم یکی از تجربههای موفق اوست. اصلا چه خبری از این بهتر که حتی اگر به تیتراژ نرسی و ندانی جیران «خفهگی» را ساخته با دیدنش میفهمی کارگردان «قرمز» برگشته حالا گیرم که نه به قوت قبل. (دو و نیم از پنج ستاره)
«رگ خواب» یک لیلا حاتمی درخشان دارد و بس! مقدمه فیلم طولانی است و در ادامه صحنههای اندوه و تنهایی نیز از فرط کشدار بودن خستهکننده میشود. از طرفی به نظرم فیلم بیش از آنکه در کنار زن باشد، زن ستیز است و مردان را نیز به تمامی تحقیر میکند. «رگ خواب» یک فیلم خیلی معمولی با یک بازیگر درخشان است. وگرنه نه آن همه صمیمیت و عشق و عاشقی اولیه درست جا میافتد و نه رهایی آخر. البته فارغ از محتوایی که ابدا دوستش ندارم فیلم سر و شکل درست دارد موسیقی، فیلمبرداری و کارگردانی از دیگر نقاط قوت فیلماند. (دو از پنج ستاره)
من تا کنون هیچ فیلمی از منوچهر هادی ندیدهام که دوستش بدارم اما «کارگر ساده نیازمندیم» یک استثنای درخشان است. فضای کارگری و فاصله طبقاتی به بهترین شکل نمایش داده میشود. فیلمنامه کاملا منسجم و کم نقص است، با وجود تعدادبالای شخصیتها همگی برای مخاطب شناسنامهدار اند.
فیلم علاوه بر فیلمنامه خوب و اجرای صحیح یک تیتراژ ابتدایی خلاقانه و گیرا دارد و البته یک بهرام افشاری که یکی از بهترین بازیهای جشنواره امسال را ارائه کرده و متاسفانه به ناحق دیده نشده است. فیلم هادی قطعا برای من بزرگترین شگفتی جشنواره بود. (سه و نیم از پنج ستاره)
«کمدی انسانی» فیلمی است پر از داستان که هیچکدامش را نمیتواند درست و کامل تعریف کند. فیلم البته به نسبت فیلم قبلی کریمی از هر حیث بهتر است اما برای من چیزی جز بازی شیرین هومن سیدی ندارد. هیچ فیلم خوبی در دنیا با مخاطب کاری نمیکند که هر پنج دقیقه یک بار ساعت را چک کند! (یک از پنج ستاره)
من جزء آن دستهای هستم که ابدا فیلم «ناهید» را دوست ندارم و سخت بر این باورم که فیلم ضعیفی است، «اسرافیل» اما هرچند در ادامه سبک کارگردان است، برایم فیلمی به شدت دوستداشتنی است.
بعد از مدتها بالاخره بازی خوبی از هدیه تهرانی دیدم و مریلا زارعی مطابق معمول بازی جانداری ارائه میدهد. «اسرافیل» فیلمی است با نماهای چشمنواز، بازیهای خوب و روان و عشقی نافرجام. به نظر من فیلم دوم پناهنده بسیار جلوتر از «ناهید» است و یکی از خوبهای امسال سینمای ایران؛ هرچند که شخصیتی که پژمان بازغی آن را ایفا میکند جای بیشتری برای پرداخت داشت. (سه از پنج ستاره)
«گشت ۲» حتی از قسمت اولش هم ضعیفتر، مبتذلتر و توخالیتر است. فیلم هیچ قصهای ندارد و دلخوش است به شوخیهای جنسی و کنایههای سیاسی! شخصیتهای جدیدی که به قصه اضافه شدند اینقدر پرداخت نشدهاند که حتی به تیپ هم مبدل نمیشوند، کاراکتر که جای خود!
حیف از ساعد سهیلی و تواناییاش. متاسفانه این فیلم خواهد فروخت و گیشه سینمای ایران امسال هم از شر ابتذل و سطحینگری در امان نیست. (یک از پنج ستاره)
بسیار دردناک است که فیلم دوم کارگردان «آینههای روبرو» چنین اثر ضعیفی باشد! «فصل نرگس» خط داستانی جذاب و مهمی دارد اما به قدری این اجرا ضعیف و باورنکردنی است که فیلم را کاملا نابود میکند. دیدن چنین بازی ضعیغی از امیر آقایی مهمترین نکته ناراحتکننده «فصل نرگس» است. (نیم از پنج ستاره)
«یادم تو را فراموش» فیلم تازه عطشانی برای من یک نفر خیلی دردسر ساز شد! حتما فیلم جنجالی نشست و دعوای من و عطشانی را خیلیها دیدهاند. دعوای من و عطشانی سر تهمتش به شهلا جاهد بود، من نه تنها به عنوان یک روزنامهنگار بلکه به عنوان زن و یک انسان موظفم از زنی که حالا میان ما نیست و یک نفر به پلیدترین چیزهای ممکن متهمش میکند دفاع کنم! عطشانی عادت دارد از غیر اخلاقیترین راهها برای دیده شدن بهره ببرد اما این مورد آخری واقعا عجیبترین، کثیفترین و مذبوحانهترین تلاش یک انسان برای دیده شدن از راهی کاملا غیر انسانی است!
حیف از حسین یاری و مازیار فلاحی برای حضورشان در چنین کار ضعیفی هم از نظر سینمایی هم از نظر اخلاقی. (صفر از پنج ستاره، این ضعف سیستم ستارهدهی است که مثلا نمیتوان به فیلمی منفی پنج داد!)
«شَنِل» خیلی خوب شروع میشود و گرههایی که به فیلمنامه اضافه میشود جملگی جذاب و حساساند، بازی کوثری و بهبودی عالیاند اما اصرار فیلمساز به سریع تمام کردن فیلم را نفهمیدم! فیلم به شدت از پایانبندی بدش ضربه میخورد، به شدت. (دو و نیم از پنج ستاره)
«بیست و یک روز بعد» فیلم بسیار تلخی است که به نظرم پایان فانتزیاش حتی اگر نمادین باشد به کلیت کار لطمه جدی میزند. بازی ساره بیات و مهدی قربانی بسیار خوب و باورپذیر درآمده اما همان پایان عجیب و البته شباهت بالای برخی سکانسها به فیلمهای موفق کانون پرورش فکری، فیلم را تنزل داده است. (دو و نیم از پنج ستاره)