
ديمین شزل : دوست داشتم كاری انجام دهم كه دقيقاً قطب مخالف لالالند باشد
سینمافا- كارگردان برندهی اسكار از فيلم جديدش راجع به سفر به كرهی ماه در سال ١٩٦٩، از اشتباهِ بدنامِ بهترين فيلم سال و تلاشش براي يافتن زمانی برای ماه عسل میگويد.
ديمین شزل ٣٣ ساله، از مادری كانادايی كه معلم تاريخ بوده و پدری فرانسوی كه پروفسور علوم كامپيوتر بوده، در شهر پروويدانس، پايتخت ايالت رود ايسلند متولد شده است. او اولين فيلم سينمايی خود ، فيلم جاز موزيكال به نام «گای و مولين روی نميكت پارک» را در سن ٢٤ سالگي منتشر كرد ولی فيلم «ويپلش» بود كه در سال ٢٠١٤ پيشرفتی غير منتظره را در حرفهاش رقم زد. او از اين موفقيت براي ساختن فيلم بعدیاش، «لالالند» استفاده كرد. فيلمی كه سال گذشته برندهی ٦ جايزهی اسكار شد از جمله بهترين كارگرداني برای شزل. با وجود اين، قبل از اينكه جايزه به فيلم «مهتاب» برسد اشتباهاً به عنوان بهترين فيلم هم معرفي شده بود. آخرين فيلم او، «اولین انسان» سالهای آماده سازی نيل آرمسترانگ (با بازی رايان گاسلينگ) برای سفر به كرهی ماه در سال ١٩٦٩ را دنبال میكند.
– اين فيلم به نظر فيلمی كاملاً متفاوت از فيلم قبلی شما به نظر مي رسد. «لالالند» فيلمی كاملاا احساسي و زرق و برق دار بود و «نخستين انسان» فيلمی جمع و جور و كم حرف است. چه چيزی شما را راضی به انجام چنين كاری كرده است؟
دوست داشتم كاری انجام بدهم كه قطب مخالف لالالند باشد، همانطور كه لالالند قطب مخالف ويپلش بود، حداقل از نظر احساسي. ولی در عين حال علاقه داشتم جهانی كاملاً متفاوت را بررسی كنم. اين اولين بار است كاری را انجام میدهم كه هيچ ارتباط مستقيمی با تجربههای زندگی خودم ندارد.
– در بچگی به سفرهای فضايی علاقه مند بوديد؟
بله ولی نه بيشتر از يك بچهی معمولی. بايد بگویم كه بيشتر به فيلمهای راجع به سفر به فضا علاقه مند بودم تا خودِ سفر به فضا. هميشه دلم میخواست كار هنری انجام دهم. چه موسيقي باشد، چه فيلم، چه نقاشی و چه داستان سرايی. يقيناً با ساختن اين فيلم، نسبت به قبل، چيز هاي بيشتری راجع به سفر به فضا ياد گرفتم. همان اوايل، سفری به هيوستون باعث شد به خودم بيایم و بگویم : «اَه لعنتی، اگر واقعاً میخوام اين كار رو انجام بدم، بايد حواسمو جمع كنم و ياد بگيرم.»
– چگونه اين فيلم برای شما داستانی شخصی بود؟
به شكل فيلمی راجع به محقق ساختن آرزوها بازگویش كردم، چيزي مشابه لالالند و ويپلش (فيلمی الهام گرفته از تجربهی شخصي خود شزل به عنوان درامری در سبك جاز). همچنين میخواستم حس تمام كارهايی كه براي فضانورد شدن درگير آنها میشويد را منتقل كنم. كارهايي كه معمولاً در فيلمها مبهم و پيچيدهاند! دستان خيس از عرق، استفراغ روي بوليز، دقيقاً جنبهی كثيف و چندش و سر هم بندی شدهاش. وقتي براي اولين بار از نزديك يكی از آن كپسولها را ديدم، خيلی كوچكتر از چيزي بود كه تصورش را میكردم. من نمیتوانستم حتي برای ١٠ دقيقه داخل يكی از آنها دوام بياورم، چه برسد به كل زمانی كه براي سفر به ماه لازم است. دلم میخواست مخاطبان احساس كنند كه داخل يكی از اين كپسولها هستند و برای اينكه بيرون بيايند، فرياد میزنند.
– سناتور جمهوري خواه، ماركو روبيو، اعتراضی را عليه شما مبنی بر نشان ندادن كاشته شدن پرچم آمريكا روی كرهی ماه، عمومی كرده است. چنين عكس العملی را پيشبينی میكرديد؟
نه، واقعاً نه. تمام هدف فيلم اين بود كه قصهای كه تا به حال گفته نشده را بگویيم. به چيزهايی نگاه بیاندازيم كه تا به حال نمیدانستيم يا تا به حال نمیديديم. صرفاً يك تصميم زيبايی شناسی بود و هيچ تصميم سياسی در آن وجود نداشت.
– دونالد ترامپ هم اضافه كرده است: «انگار از اين دستاورد آمريكا ناراحت هستند و به نظرم اين فاجعه است. حتی دلم نمیخواهد اين فيلم را ببينم.» از اينكه اين بينندهی خاص را از دست داديد، ناراحتيد؟
از اينكه هر بينندهای را از دست بدهم، ناراحت میشوم. اميدوارم نظرش را عوض كند. من فكر میكنم هر كسی كه فيلم را ببيند، وطن پرستی كه كاملاً بخشی از آن است را خواهد ديد.
– اين دومين فيلم شما با رايان گاسلينگ است. چه چيزی در او به عنوان يك بازيگر منحصر به فرد است؟
او كاملاً در نقش فرو میرود و براي مرتب كردن چيزها، يك سري از وسواس ها و تصميم گيریهای نيل آرمسترانگ را دارد. بين برداشت ها، با يكي از فضانوردانی كه سر فيلمبرداري داشتيم، مشغول ميشد و مدام از او میپرسيد : «اون به نظر اوكي بود؟ اين دكمه يا اون دكمه؟ برای صحنهی بعدی بايد سوييچ RCS رو بكشم، اون رو سريع میكشيد يا آروم؟» برای همهی آن چيزها مثل عقاب بود.
– بابت يادآوری ناكامی در دريافت جايزهی بهترين فيلم ٢٠١٧ متاسفم ولی آن لحظهای كه اين سوءتفاهم و اشتباه با فيلم «مهتاب» اتفاق افتاد، چی در سرتان میگذشت؟
[با خنده] من كاملاً حواسم پرت بود و واقعاً برای مدت طولانی نمیشنيدم كه چه اتفاقی افتاده است. بعد از اينكه بچههای «مهتاب» روی صحنه ظاهر شدند، يك نفر پيش من آمد و توضيح داد كه چه اتفاقی افتاده است. ولي چيزی كه مردم از پشت صفحههای تلويزيون شايد متوجه نشدند، اينكه وقتی در فصل جوايز هستيد ، مدام آدمهای ديگری را از فيلمهای ديگر میبينيد و رفيق میشويد. خب از اين نظر واقعاً قشنگ بود. اينكه چه كسی با چه جايزهای به خانه میرود، واقعاً اهميت كمی دارد و من واقعا خوشحالم كه جايزه به آنها رسيد.
– قبلاً راجع به اين موضوع حرف زديد كه يك ويژگی وسواسی راجع به كارتان داريد. الان تعادل زندگی و كارتان چطور است؟
شايد الان بهتر از قبل باشد. واقعاً داشتن آدمهايی كه مرا مجبور به تركِ كار میكنند، كمك كننده است. همسرم در اين راه خيلی تاثير گذار است. فكر میكنم كه بدون او، گوشهای مچاله میشدم يا به آدمی كم اهميت تبديل میشدم.
– به تازگی ازدواج كرديد.
ازدواج كرديم. در واقع، يواشكی خانه را ترك كرديم. دسامبر گذشته. عروسي مخفيانهی كوچکمان در سالن شهر بود. همچنان داريم تلاش میكنيم كه زمان كوچکی برای ماه عسل پيدا كنيم و خب واقعاً ناراحتم و متاسفم كه هنوز نتوانستيم زمان مناسبی را هماهنگ كنيم.
– برای اينكه آرامش پيدا كنيد، چه كار میكنيد؟
من عاشق مطالعهام و خب قطعاً، فيلم ديدن و موسيقي گوش دادن. خيلی دوست داشتنی است كه در شهرهایی مثل پاريس يا لندن باشی و كل شهر را قدم بزنی. من هميشه از ايده ي The Flâneur( قدم زدن آهسته و پيوسته و صرفاً براي لذت بردن) خوشم آمده است. میتواند تا ابد الهام بخش باشد.
– برنامه بعدیتان چه است؟
حالا كه صحبت از پاريس شد، سال ديگر براي فيلم برداری دو قسمت از سريال نت فليكس به نام اِدي ( The Eddy) به آنجا بر ميگردم. فيلم راجع به يك كلوپ موسيقی جاز است كه توسط يک مهاجر و گروهی از خدمهی بومی و خارجی اداره ميشود. فيلم در واقع زندگی روزانهی آنها را داخل و بيرون از كلوپ دنبال میکند، به نوعی یک اثر كلی است (اهميت همهی نقشها به يك اندازه است و نقش اصلی ندارد).
در همين حين، دارم سعي میكنم فيلم جديدم را بنويسم ولي خب هنوز خيلي زود است كه بخواهم دقيقاً بگویم راجع به چه خواهد بود. اين هم چيزايی از برنامهی من؛ ولي من هميشه از اينكه کمی نامطمئن عمل كنم، هيجان زده میشوم.
ترجمه اختصاصی سینمافا/ مترجم: شیرین صفاپور