
نقد فیلم «جنگ سرد» (Cold War) ساختهی پاوو پاولیکوفسکی
سینمافا- آندره لاوری/ امپایر (نمره: پنج از پنج)- لهستان سال ١٩٤٩. موزيسيني به نام ويكتور كه نقش او او را توماس كات (Tomasz Kot) ايفا میكند، دختري كوه نشين به نام زولا ( Joanna Kulig) را در يك گروه تبليغاتی دولتی (ايالتی) استخدام میكند. در همين حال، آن ها رابطهای عاشقانه و پر سر و صدا را آغاز میكنند كه برای دهها سال به طول میانجامد و در هر دو سمت پرده آهنين (Iron Curtain) * گسترش پيدا میكند.
لهستان در اواخر دههی ٤٠ ميلادی كشوری كاملاً ويران و خراب بود. ويرانیای كه بدون شك حاصل لشكر كشی نه تنها يكی بلكه دو تا از وحشيانهترين لشكر های تاريخ مدرن دنيا از طريق خاك آن كشور بود. در همين زمان است كه پاوو پاوليكوفسكی (Pawel Pawlikowski) به عنوان نويسنده و كارگردان، فيلم جنگ سرد ( Cold War) را كليد میزند. جنگ سرد نخستين فيلم او بعد از فيلم موفقِ ايدا (Ida) است كه در سال ٢٠١٣ موفق به دريافت جايزه بهترين فيلم خارجی زبان اسكار شد. با الهام گيری جزئی و گذرا از زندگی واقعی پدر و مادرش، او چيزی خلق كرده است با كشش و گيرايی فراوان، مملو از جزئيات روزگارِ داستانِ فيلم و نقش هايی كه به طور قابل توجهی خوب ايفا شدهاند.
حكومت نو پای كمونيست كشور تلاش میكند تا با مردم غالباً روستايي (رعيت) خود ارتباط برقرار كند. به همين سبب عدهای شهر نشين روشنفكر را به دور تا دور كشور مي فرستد تا موسيقیهای محلی و سنتی را ضبط كنند و اجرا كنندههایی را هم به كار آموزی ميگيرد تا رقصهای سنتی و آهنگها را بازسازی كنند. تمام اينها در قالب تبليغات است. از اين موسيقی استفاده شده است تا به كمك مجموعهای از اجراها كه استبداد عجيب و غريب و بی محتوای كمونيست را در آن زمان به تصوير میكشيد، به ستايش استالين بپردازد.
ماهرترين اين موزيسينها كه يك سيگاری به تمام معناست (سيگار را با سيگار روشن میكند) احساس میكند شيفتهی دختری به نام زولا شده است. دختری كه تمام قدرت و توانايیاش، مطابق تصور شهر نشينهای روشنفكر چپ گرا، از دختري به واقع روستايي و سنتي است. به هر حال به جای جنگهای قدرت مدلِ فيلم رشتهی خيال (Phantom Thread)، زولا از همان روز اول شباهتی بيشتر از يك همتا و جفت به ويكتور داشت.
لهستان در اواخر دههی ٤٠، جايی بسيار متفاوتتر از بريتانيای دهه ٥٠ بود. به همين سبب، زوج ما اينجا چيزی فراتر از رابطهای سطحی و پيش پا افتاده دارند. هر كدام به رويهی خود، عليه خفقان استبدادی حكومت خود مبارزه میكنند كه توسط بوريس شينس ( Borys Szyc) به عنوان يك آپاراتچیک ضد سامی به خوبی ايفا شده است. فرار به غرب به نظر میرسيد پيشنهادی برای آزادی باشد، ولی از آن جايی كه ويكتور با تيره بختی در يك كافهی جاز، پيانو میزند، میفهمد كه شايد تمام مشكلاتش را در لهستان پشت سرش نگذاشته است.
اكنون كه موضوعِ بحث موسيقي جاز است، خالی از لطف نيست كه بگوييم يكي از نقاط قوت و مهم فيلم جنگ سرد، دقيقاً نت هايی است كه ويكتور نمینوازد. چيزی كه روی كاغذ میتوانست ملودرام به نظر برسد، با حداقل ديالوگ گرفته شده است. موضوع هايی جدی از رابطهی بين فرهنگ و دولت، آزادی شخصي و مصالحه و اينكه تا كجا مي توان از عشق انتظار داشت تا بر دنيايی كه در آن غوطه ور است، غلبه كند: همگی به زيبايی تمام و بی سر و صدا و صرفاً در ٨٨ دقيقه به كار گرفته شدهاند.
انتقال دادن تمام اينها هم درجه يك بود. كوليگ ( Kulig) به تنهایی اجرايی را ارائه میداد كه باعث مي شد تمام اهالي موج نوی فرانسه سيگارهای خود را خاموش كنند. «ظاهراً، بعيد است كه امسال فيلمی زيباتر را تماشا كنيد» پاوليكوفسكی زمانی با اين جمله سينمای لهستانِ دوره را مخاطب قرار ميدهد، كه تمامي آثار او، يكي پس از ديگری، از نظر دقت و ظرافت بيشتر مانند طرحی گرافيكی به نظر میآيد تا يك عكس! فيلم سرشار از تك لحظاتِ زيبا و ظريف است: سكانسی هست كه كوليگ در امتداد رودخانهای متعلق به يك گالری دوچرخه سواری میكند. اتحاد يأس سياسی و احساسی تا به حال چنين زيبا نبوده است.
پاوليكوفسكی به طور كامل تحت كنترل فرم (شكل) است، ولی اين به هيچ وجه اثری خشك و تند و تيز نيست. بلكه او حتی گاهی فرصتی برای جك گویی و مزاح هم پيدا میكند. در دسترس، انسانی و دلسوزانه: اين عجب چيز لذت بخشی است.
*پرده آهنين (Iron Curtain) : پردهٔ آهنین نام بخشبندی مرزی اروپای پس از جنگ جهانی دوم-در ۱۹۴۵- و در جنگ سرد به دو بخش اروپای غربی و کشورهای عضو پیمان ورشو بود. با پایان جنگ سرد در ۱۹۹۱ پردهٔ آهنین نیز برچیده شد.
ترجمه اختصاصی سینمافا/ مترجم: شیرین صفاپور