
نگاهی بر فیلم «قهرمان»
سینمافا- محمد پورصادقی- قهرمان، جدا از محتوا و کیفیت سینماییاش، با تکیه بر اسم و رسم اصغر فرهادی میتواند مردم را که همهگیری کرونا از سینما دور کرده است، بار دیگر به سینما بکشاند. شاید این اولین کارکرد «قهرمان» در جامعهی ایران است. داستان فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی که در شیراز جریان دارد، مربوط به تصمیم رحیم (با بازی امیر جدیدی) است که به دلیل بدهی در زندان است؛ او کیفی از سکههای طلا پیدا میکند و با بازگرداندن کیف حاوی طلا به صاحبش، در زندان تصویری مثبت حاصل میشود. اما داستان رحیم پیچیدهتر از تصمیم اخلاقی و درستی که در ابتدا میبینیم است؛ داستانی که فضای جامعه را درگیر میکند. شاید بتوان گفت ایدهی مرکزی اصغر فرهادی، قهرمانانیاند که در رسانهها ظهور و سقوط میکنند.
در فیلمهای اصغر فرهادی هیچ شخصیت شروری وجود ندارد، داستان حول افراد خاکستریای میگردد که برای فرار از بحرانهای زندگیشان، تلاش میکنند تا منافع شخصی خود را با ترکیبی از تصمیمات صحیح و غلط تامین کنند. البته به نظر میرسد که اگر در فیلمهای او شرور واقعی وجود نداشته باشد، شاید «قهرمان» واقعی هم وجود نداشته باشد.
برای تحلیل فیلم فرهادی شاید نیازی به بازبینی کیفیت همهی عناصر سینمایی آن نباشد، چون آن قدر شما در داستان غرق خواهید شد که مهم نباشد که چه کیفیتی از تصویر، صدا و یا نور و موسیقی را تجربه کردهاید. هرچند، تمام عوامل و بازیگران حرفهای و کاربلدند و فرهادی تسلط اعلایی بر وجوه فنی فیلمسازی دارد.
در «قهرمان» مانند فیلمهای قبلی فرهادی، خصوصا جدایی نادر از سیمین، از ابتدا، وسط آن همه بحرانی که از پیش وجود داشته است، با هزار و یک مستند و رویدادی که فرهادی به ما ازائه میکند، رحیم رفتهرفته به یک شخصیت سفید و بزرگ بدل میشود. اما دیر نیست که فرهادی رحیم را از زاویهی دید دیگری هم نشان ما بدهد. از آنجا رحیمی به وجود میآید که سیاه و خودخواه و نمایشگر است. در لحظاتی از فیلم، مخاطب مستاصل و حیران با تلی از اطلاعات برای قضاوت تنها میماند. همزمان رحیم هم در انسدادی اخلاقی و رفتاری گیر میکند، انگار همه چیز از آنجا به بعد به این مربوط میشود که ما رحیم را قهرمانی اخلاقی ببینیم یا شیادی ریاکار. اما داستان رحیم راه خود را میرود. با تصمیمات و رویدادهایی که نه تنها سفید یا سیاه نیستند بلکه مورد تایید هیچ کدام از دیدگاههای پیش از این هم نیستند. رحیم رفتاری میکند که محصول برآیند دیدگاهها و قضاوتهای ما است. قضاوتهایی که همواره فاصلهی زیادی بین آنها و حقیقت وجود دارد.
فرهادی با این «قهرمان» به ما نشان میدهد که تا فلاکت و فساد اقتصادی، ارادههای خطرناک سیاسی و تفکرات مریض و متوقعانهی احتماعی وجود دارند، فقط قهرمانهایی از جنس رحیم نصیبمان میشود. عشق و دلسوزی میان رحیم و فرخنده شاید تنها چیزی است که میتواند مامنی برای بهبود و تکثیر نسخهای بهتر از این قهرمانها باشد. یادمان نمیرود، هنوز میتوانیم این آینه را نشکنیم و قهرمان را از درون آن بیرون بکشیم.