رنگ باخته/ اولین نقد سینمافا بر فیلم «رما» (Roma) آلفونسو کوارون
سینمافا- میکائیل خسرویان- فیلم پُر تلاش و سختی را آلفونسو کوارون ساخته است، فیلم در کمال تعجب اشتباه دیده شده، فیلم تمام تلاش خود را در طراحی صحنه و حرکات دقیق دوربین کرده است ولی چرا خوب عمل نکرده؟ به این علت که این تلاش برای یک فیلم رنگی بوده است (در فیلمنامه) و نه یک فیلم سیاه و سفید.
مرزی باریک وجود دارد برای تشخیص صحیح انتخابِ رنگ فیلم. اگر یک فیلم، داستانی رنگی دارد باید رنگی هم باشد، مثل فیلمی که تمام تلاش خود را کرده رنگِ سپر ماشین را متفاوت جلوه دهد. ولی با حرکتی تعجب آور آن را سیاه و سفید دیدن عجیب تر از سیاه و سفید کردن کارگردان است. برای مثال شما تصور کنید فیلمی از کوریسماکی را با دست خود سیاه و سفید کنید. حالا کوارون این کار را با اثر خود کرده است تا تمام توان و تلاش خود را نابود کند.
به طور کلی، فیلم در کارنامه کوارون بد نیست، ولی با دید کلی در فیلمهای امسال چرا فیلم ضعیفی است. نکات مهم و قابل بحثی را در روابط اجتماعی و این که زنان همیشه موجودی آسیب پذیر هستند، بیان میکند. در این که این مشکلات از تحصیلاتِ شخصیِ زن میآید و حالا یک گول خوردن در پیش است. مظلوم واقع شدن قشر ضعیف به خوبی با بی کفایتی دولت در هم آمیخته شده و جنگ میان دو تفکر شکل میگیرد؛ حاکم بر ضعیفان و مردان بر زنان.
دختری که مورد آزار قرار گرفته، آیندهای از مادر خود است در واقع چشم اندازی از او که قدرتمندان به ظاهر پر قدرت، نفس او را بند آوردهاند. یک از هم گسیختگی در فیلم جاری است که حالا با شیوهای شاید قشنگ یا شاید خوب به تصویر کشیده شده است، ولی خیلی دور از زمان حال است. چرایی این که انسان به خود این اجازه را میدهد تا باعث خلل در روند عادیِ زندگیها شود را بازگو میکند و مشکل من دقیقا همین جایی است که بازگو میکند و تولید نمیکند، متأسفانه.
رما یکی از بدترین فیلمهای مهمی است که در این چند وقت ساخته شده. فیلم دقیقا هیچ چیزی ندارد برای بحث؛ داستان ضعیف، کارگردانی ضعیف، عملکرد بازیگران ضعیف. طراحی صحنه و لباس اما قابل بحث است و رنگ؛ اگر سیاه و سفید نبود فیلمِ قابل احترامتری میشد، ولی حالا فیلم فاجعه است چرا که میخواهد با سیاه و سفید بودن خود را یک اثر هنری کند؛ اصلا با عقل جور در نمیآید که چگونه یک خدمتکار در حد یک پَری زندگی میکند و همه چیز برای یک زندگی بی دغدغه برای او فراهم است. او(کلوئی) زندگیِ به مراتب راحتتری نسبت به سیندرلا دارد.
به این صورت که دیدار های عاشقانهی او سر وقت و همیشگی است. تفریح ثابت دارد، در جمع خانواده او برتری خاصی دارد و در سکانس فیلم دیدن نمایان است، او موهای آراسته و در حد یک ستارهی بالیوودی دارد، کلوئی یک دست لباس ندارد و در هر باری که او را میبینم لباسهای جدید بر تن دارد و تمیز و مرتب شده، بدون چین و چروک و اندازهی تمام اینها مناسب او خریداری شده. او ولخرج نیز هست؛ خرج رستوران را او میدهد (تاکو در ساندویچی ها آماده نمیشود) لباس شنا دارد ،کیف مُد روز آن روزگار را دارد و با خانم خانه برابری میکند، حیوان خانگی دارد، لباس خواب دارد، سنگ صبور دارد، وقت برای ورزش دارد، وقت برای سینما رفتن دارد. در فیلم جائی کلوئی برای یافتن فربین بهدنبال او میرود و تنها کسی که توانایی انجام آن حرکت را دارد اوست و بهنظر میرسد حالا او تغییر کرده است ولی باز در کمال تعجب او به راه خود ادامه میدهد و باز خود را خُرد میکند و از سکانس حرکت فرم فربین با میله حمام مقابل او هیچ نگویم بهتر است.
برای جمع بندی هم باید اضافه کنم ممکن است شما با فیلم حال خوبی پیدا کنید و لذت ببرید چرا که فیلم تمام معیارهای لازم برای دیدن را دارد اگر ایرادهائی که گفتم را نادیده بگیریم امکان لذت بردن از آن ممکن میشود.
نمره: صفر از پنج