گفت و گو با زهره الحمدی؛ پیرامون رمان «آدمهای موازی» و جنبههای سینمایی آن
سینمافا- زهره الحمدی، سالهاست مینویسد. او دورههای فیلسازی را در هم آموزشگاهها و انجمنهای سینمای جوان گذرانده و همزمان، در ادبیات هم مشغول به کار بوده.
تا کنون دو رمان از او به چاپ رسیده: «پانسیون» و «آدمهای موازی». جنبههای سینمایی و فضاسازی در رمان «آدمهای موازی» پر رنگ است و خود او قصد دارد این رمان را به یک فیلمنامه تبدیل کند.
همچنین مسائلی مثل مشکلات زنان در این رمان بسیار پر رنگ است که میتواند برای مخاطبان جالب باشد.
با او درباره رمانش، ظرفیتهای سینمایی و همینطور وضعیت اقتباس در سینمای ایران، گفت و گو کردیم.
– ابتدا درباره خودتان و سوابقتان بفرمایید. چه شد که به هنر و ادبیات علاقمند شدید و زندگیتان را تحت تاثیر قرار داد؟
در خانوادهای بهدنیا آمدم که کتاب و مجله همیشه در سبد خانوار جا داشت. از زمانی که سواد خواندن و نوشتن یاد گرفتم، یکی از سرگرمیهایم رفتن به اتاق خواهرم در طبقهی دوم خانه بود و ناخنک زدن به کتابهای او. دوم دبستان بودم که تمام کتابهای جیبی داستانهای کوتاه عزیز نسین و تعدادی از داستانهای صادق هدایت را یواشکی خوانده بودم. خواهرم همیشه مجله فیلم میگرفت و طاقچه اتاقش پر بود از مجلات سینمایی. در سالهای دهه شصت و هفتاد که نه اینترنت بود نه گوشی و … تنها تفریحمان کتاب بود و سینما. بچه درسخوانی بودم و بههمین دلیل مطابق سلیقهی خانواده (بهخصوص مادرم) باید پزشک یا مهندس میشدم. اما تخیل زیاد و علاقهام به نوشتن را تا پایان لیسانس بیشتر نتوانستند مهار کنند. پس از فارغالتحصیلی در رشتهی مهندسی کشاورزی، با اصرار و پافشاری خودم اجازه یافتم به رشتهی مورد علاقهام بپردازم. ادبیات نمایشی. علاوه بر آن به تهران آمدم و در دورههای فیلمسازی انجمن سینمای جوان شرکت کردم.
– چه شد که سراغ رمان نویسی رفتید؟ ظاهراً بیش از ادبیات، دغدغهتان سینما بوده و قصد کارگردانی داشتهاید.
از آنجا که از کودکی مینوشتم، فکر میکردم دیگر وقتش شده فیلمنامههایم را به فیلم تبدیل کنم. اما هرچه بیشتر آموختم، بیشتر پی بردم نوشتن دغدغهی اصلیام است. این بدان معنا نیست که نمیخواهم فیلم بسازم. اما نوشتن بیشتر با روحیات من سازگار است. و رماننویسی یکی از آن موارد است که آرامش بیشتری برایم فراهم میکند. بهعلاوه، برای ساخت یک فیلم هزینه و زمان بیشتری باید صرف کنم. تا آن بودجه آماده شود بد نیست داستانهایم بهصورت رمان عرضه شود.
– تا کنون دو رمان «پانسیون» و «آدمهای موازی» از شما به چاپ رسیده. درباره ریشه شکلگیری این دو کتاب بفرمایید که چقدر به زندگی خود شما نزدیک بوده.
پانسیون از تجربهی زندگیام در یک پانسیون دخترانه در مرکز تهران شکل گرفت و آدمهای موازی نتیجهی هفت سال زندگی است در شهرکی که حومهی تهران قرار دارد. البته برای دومی بیشتر داستانپردازی کردم. در آدمهای موازی بیشتر از تفاوت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی که بین ساکنان آن شهرک با خودم میدیدم استفاده کردم. مثلاً اینکه زنی چهل ساله بهخاطر بچهدار نشدن دختر بیست سالهاش نگران باشد، برای من که سی سالگی را رد کرده و مجرد بودم، بسیار عجیب بود. همین شد ایدهی شکلگیری داستان معصومه در رمانم.
– نکتهای که در همان ابتدای «آدمهای موازی» جلب نظر میکند فضاسازی سینماگونه آن است. مثلا آن چه درباره شهرک زلزله زده میخوانیم، کاملا تصویری است و البته همراه با تعقیب شخصیت اصلی در بخشهای مختلف شهرک. بعد که به زن آرایشگر میرسیم جملات عجیبی درباره عروسی میگوید که ایجاد کنجکاوی میکند. برای من خیلی یادآور فصلهای نخست فیلمهای سینمایی بود. خودتان چقدر به ظرفیتهای سینمایی این رمانها فکر کردهاید؟
ابتدا قصد داشتم فصل اول و دوم (بخشهای معصومه و فرهاد) را بهصورت فیلمنامه بنویسم. و در آینده حتماً این کار را انجام خواهم داد. به همان دلیل که در پاسخ سؤال دوم گفتم، ابتدا بهصورت رمان نوشتم، تا در فرصت مناسب شرایط ساخت فیلم مهیا شود. بسیار خوشحالم که بیشتر خوانندگان و شما اذعان کردهاید فضاسازی رمان بسیار سینمایی است. این نکته بیشتر راغبم میکند که برای ساخت فیلم سینمایی از کتاب اقدام کنم.
– یکی دیگر از جنبههای کتاب که این هم به فرمت بعضی فیلمنامهها نزدیک است، فرمت دایرهای معکوس آن است. ما در ادامه به عقبتر از رخدادی ابتدایی میرویم. این ساختار را توضیح دهید و بفرمایید چرا فکر کردید برای نقل این داستان، مناسبترین ساختار است؟
من در دورهای فیلمسازی را آموختم که فرم در سینما بسیار مهم شدهبود. علاوه بر آن همیشه به این جملهی تروفو اعتقاد دارم که دیگر تمام داستانها گفته شدهاند. پس بهتر است با ایجاد فرم جدید داستان را برای خواننده یا فیلم را برای بیننده جذابتر کنیم. یکی از دلایلی که این فرم را برای آدمهای موازی انتخاب کردم شروع داستان و روایت سارا از زمان زلزله بود. سارا مدام به گذشته میرود. مثلاً میگوید نیم ساعت قبل از آمدن زلزله داشتم فلان کار را انجام میدادم، یا صبح رفته بودم آرایشگاه. میخواستم این نقب زدن به گذشته در کل داستانم باشد. و مهمترین دلیل نقب زدن سارا به گذشته، کنکاش در رابطهاش با دکتر پارسا است. مدام با خودش کلنجار میرود که چرا باید این رابطه را ادامه دهم. پس مرتب باید به گذشته برگردد. دلیل دیگر ماجرای نیما بود. اگر رمان بهصورت مستقیم نوشته میشد، ماجرای نیما پیش از بخش مربوط به معصومه مشخص میشد و این جذابیت بخشِ معصومه و غافلگیر کنندگیاش را از بین میبرد.
– در رمانهای ایرانی بعضا توصیفهای بیش از حدی میبینیم که نه کمکی به روند داستان میکنند و نه مخاطب را به درون کاراکتر نزدیک میکنند. انگار نویسنده خواسته فقط کتابش را پر کند. ولی برعکس، کتاب شما ریتم پویا و کاراکترها و موقعیتهای متعددی دارد که دقت بالایی هنگام خواندن میخواهد. کسانی را دیدهام که کتابتان را دو بار خواندهاند تا کاملا متوجه جزییات شوند. ترسی نداشتید که شاید مخاطب کم حوصله تر عادت کرده به بحثهای مجازی، نتواند با آن ارتباط بگیرد؟
اتفاقاً بهخاطر همین کم بودن توصیفات و وجود اتفاقهای زیاد در رمان، فکر میکنم بیشتر حواس مخاطب را به اصل موضوع جلب کند. همانطور که گفتید متاسفانه بسیاری از نویسندگان عادت کردهاند با توصیفات زیاد خواننده را خسته کنند. دویست صفحه میخوانید و در پایان میبینید اتفاق خاصی نیفتاده است. اینطور نوشتن بهدرد انشا و متنهای عاشقانه میخورد نه رمان. در مورد کاراکترها و اتفاقات زیادی که در رمان رخ میدهد، بهتر دیدم آن را در سه فصل و با چهار قهرمان نشان دهم. اینطوری در هر بخش ذهن خواننده به قهرمان آن فصل و ماجراهایش معطوف میشود. مثلاً در بخشهای اول هر فصل سارا قهرمان است و ماجراهای او را دنبال میکنیم و در بخشهای دوم به ترتیب معصومه، فرهاد، پریسا و مریم، و در نهایت پرستو را میبینیم که چگونه با مشکلات و بحرانهای زندگیشان دست و پنجه نرم میکنند. فکر میکنم وقتی اینطور جدا جدا با هر کدام از قهرمانها آشنا شویم، مخاطب بهراحتی با آنها همراه شود.
– تماشای فیلمها و خواندن کتابهای ایرانی، توسط مخاطبان جدیتر، روز به روز کمتر شده. سریالهای عمدتا نازل شبکه نمایش خانگی خوب دیده میشوند اما توسط تماشاگران عادی. آنها که دغدغههای فرهنگی دارند، از محصولات فرهنگی داخلی بریدهاند و آثار روز جهان را دنبال میکنند. فکر میکنید مشکل از کجاست؟
مشکل برمیگردد به همانی که در پاسخ سؤال قبل گفتم؛ مخاطبان از دیدن و شنیدن توصیفات زاید خسته شدهاند. توصیفاتی که به درد انشا یا متنهای عاشقانه میخورد. فیلمها و رمانها اغلب قصهی جذابی ندارند. قهرمان قابل باوری ندارند که دچار بحران و یا مشکلی شود و برای حل این مشکل مبارزه کند، اذیت شود و مخاطب را دنبال خودش بکشد.
– با توجه به سرانه پایین مطالعه و البته در دسترس بودن نسخه رایگان دانلودی انبوه کتابهای خارجی جدید و قدیم، چه ایدههایی در نگارش «کتابهای موازی» داشتید که بتواند در این فضای شلوغ، مخاطب هدفش را پیدا کند؟
قبل از هرچیز موضوع و سوژه برایم مهم بود. سعی کردم سوژهای انتخاب کنم که برای بیشتر خوانندهها جذاب باشد. موضوعاتی از قبیل ازدواج، ازدواج سفید، مشکلات ترنسکچوالها، رابطه با جنس مخالف، سقط جنین و …. در آدمهای موازی بیشتر قهرمانها جوانند و مشکلاتی که دارند و اتفاقاتی که برایشان میافتد حسابی به دردسرشان میاندازد. این دردسر و درواقع بحرانهایی که برای هرکدام از قهرمانها پیش میآید میتواند مخاطب را حسابی جذب کند. امیدوارم اینطور باشد.
– در صورتی که پیشنهادی برای اقتباس سینمایی از رمانهایتان دریافت کنید، چه واکنشی خواهید داشت؟ به هر حال فیلم خیلی بیشتر از رمان، مخاطب خواهد داشت اما اکثر اقتباسها بیشتر به ذهن فیلمساز نزدیکند تا نویسنده.
بهشرط اینکه فیلمنامه را خودم بنویسم حتما میپذیرم. پیشتر هم گفتم از ابتدا قصد داشتم فیلمنامهای از دو بخش رمان آدمهای موازی بنویسم. و حتماً این کار را خواهم کرد
– به طور کلی وضعیت اقتباس در سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا سینمای ایران به خوبی از ادبیات بهره برده؟ اگر نه مشکل از کجاست؟
وضعیت اقتباس در سینمای ایران بسیار اسفبار است. فیلمسازان و نویسندگان سینمایی ما انگار اصلاً رمان و داستان کوتاه و کلاً کتاب نمیخوانند. بسیاری از آثار ادبی ایران و جهان که ظرفیت تصویری بالایی دارند مورد بیمهری این گروه قرار گرفتهاند. سینماها پر شده از فیلمهای مثلاً کمدی که بسیار سطحی و سخیف هستند. در حالی که آثار فاخر ادبی همچنان در گوشهی کتابفروشیها و کتابخانهها خاک میخورند.
– برنامهتان برای آینده چه خواهد بود؟ به رمان نوشتن ادامه خواهید داد یا روی فعالیتهای سینمایی متمرکز خواهید شد؟
قصد دارم برای هر دو وقت بگذارم. با شرایطی که بر سینما حاکم است نمیتوانم تمام وقتم را برای نوشتن و به ساخت رساندن فیلمنامههایم صرف کنم. در این میان نوشتن رمان، داستان کوتاه یا نمایشنامه هم در برنامه کاریام قرار میدهم. فکر کنم کارهای بعدیام یک نمایشنامه، یک مجموعه داستان نیمهبلند و فیلمنامهی شهرکنشینها (اقتباس از آدمهای موازی) باشد. همانطور که میبینید در هر سه شاخه سینما، ادبیات و ادبیات نمایشی برنامه دارم.
– گفته میشود فضای مسمومی چه در سینما و چه در ادبیات ایران وجود دارد که اجازه نمیدهد افراد بر اساس شایستگی و کیفیت کارشان، پیشرفت کنند. روابط بر ضوابط ارجحیت دارد. چه باید کرد؟
بله، واقعاً فضا مسموم است و تا وقتی خیلیها برای پیشبرد اهداف و پیشرفت خودشان، خود را با این فضای مسموم وفق دهند، وضعیت همینطور خواهد بود. راه حل قطعیای هم ندارد. نمیدانم چطور میشود این فضا را سالم کرد. هرچه هست، برای خودم و امثال خودم، بهتر این است تحت هیچ شرایطی، خودمان را آلودهی این فضاها نکنیم. مطمئنم کارمان پیش خواهد رفت. ممکن است دیرتر اتفاق بیفتد، اما خیالمان راحت است برای رسیدن به هدفمان روش درستی را انتخاب کردهایم نه هر روشی را.