
درمیان کهنگان/ نقد سینمافا بر فیلم «کفرناحوم» (Capernaum) ساخته نادین لبکی
سینمافا- مصطفی حامیخواه- «ای کَفَرناحوم که سربه آسمان کشیده ای، عاقبت به جهنم سرنگون میشوی چون
اگر معجزاتی که من درتوکردم، درسُدوم می کردم، آن شهرتابحال باقی مانده بود. مطمئن باش عاقبت سدوم در روز جزا بهتر از توخواهد بود» (انجیل به روایت متی_باب 11 بند 23)
کفرناحوم در انجیل به شهری در کرانه ی دریاچه ی جلیل و نزدیک زبولون گفته میشود که ازلحاظ تاریخِ زندگانی مسیح و مسیحیت اهمیت زیادی دارد زیرا عیسی آغازخدمت و به اصطلاح بعثتش از هجرت به کفرناحوم شکل رسمی به خود گرفته است. درواقع کفرناحوم دروازهی میانِ یهودا ویحیایِ تعمید دهنده است و آیینه ای تمام قد از سرزمینی که ما امروز آن را خاورمیانه مینامیم. خاورمیانه! جایی که زایشگاهِ ادیان است و انگار که صلح بر او منع شده است. هزاران سال است که مردمان و پیروان درتلاشِ اثبات خود بر همسایه هستند و حیات را در کهکشانهای دیگری جستجو میکنند.
ازاسم فیلم (کفرناحوم) میتوان به راحتی وارد داستان و روایتِ نادین لبکی (کارگردان فیلم) شد و غوطه خورد در کوچه پس کوچه های بیروت که روایتِ این کهن مردمان را اززبان پسری یاغی وخلفِ خاورمیانه برای بیننده اش شرح می دهد.
درنقدهای متعدد و خلاصهی فیلم آمده است که در مورد پسربچه ای است که از پدر و مادر خود به دلیل به دنیا آوردنش شکایت می کند اما این صرفا سطح ماجراست که اتفاقا سطحِ فوق العادهای برای رسیدن به عمق می باشد. فیلم دربارهی زندگانی و مصائب پسربچهای به نام زین می باشد که در خانواده فقیر و به اصطلاح مرسوم زاغه نشین همراه با چندین و چند خواهر و برادرش زندگی می کند. او تنها لکهی سفید و روشنایی بخش زندگی خود یعنی خواهرش (سحر) که تنها دوازده سال دارد را به دلیل ازدواج خواهرش و بعدتر مرگ ناگهانی براثر همبستر شدن زیاد در سن کودکی از دست میدهد و خود را آوارهی خیابانها میکند و به دست تقدیر میسپرد. اودر ادامه با زن و مادری رنگین پوست آشنا میشود و در خانهی آنها سکنا میپذیرد و هنگامی که زن به دلیل مهاجرت غیر قانونیاش بازداشت میشود، به سرپرستی بچهی کوچکش درمیآید که بعد از مدتی در ازای رویای سفر به سوئد یا ترکیه آن را به دلالِ
بهزیستی واگذار میکند و در انتها در بازگشت به خانه به دلیل سوءقصد به جان شوهر خواهرش برای انتقام بازداشت می شود و سر از زندان در می آورد.
با این شماتیک از کلیت روایت فیلم میتوان به فحوای کلام و معانی مدنظر مولف و کارگردان فیلم بیشتر پی
برد. زین به نمایندگی از طرف تمام کودکان خاورمیانه که نماد فرقهها، گرایش ها و شبه ادیان نوظهور خاورمیانهای میباشد در دادگاه لب به اعتراض میگشاید و از پدید آمدن بی دلیل و صرفا از سر اعمال دنیوی، به دادگاه شکایت میبرد. او میگوید برای چه ما به دنیا می آییم وقتی قرار است که تا لحظهی مرگمان زجر بکشیم و با ظلم و ظالم هر شب همبستر شویم؟ آیا یکی بس نیست؟ آیا در پس فرزند و فرقهی ایدئولوژیک پس انداختن نباید پیش فرض و دلیلی باشد؟ این همه از من به چه درد شما، دنیا و پدید آورندگانمان میخورد هنگامی که حتی نمیتوانند سرپناهی برایمان ایجاد کنند؟
دادگاه صالحه که می تواند سمبلِ جامعهی مصلحِ جهانی وگلوبالیسمِ فرهنگی باشد به تماشای سرگذشت تماما سیاه زین مینشیند و او با بغض و کینهای چند هزار ساله آن را شرح میدهد. شرح میدهد مردمانی که صبح را با دروغ و دورویی شروع میکنند و شباهنگام باشکمی نیمه سیر و پر شده از مال دیگری سر به بالین می گذارند. نشان میدهد شهر وسرزمینی را که در تعفن غرق میباشد و کوچههایش رنگین به ادرار سگان در حالی که محل بازی کودکان و رشد آنان است. سرگذشت مردمانی که نمیدانند برای چه زندهاند و آیا پشت این دیوار خود خواسته آیا سرزمین سبزی پیدا میشود تا بتوان چند دقیقهای در آن نفس کشید و به هیچ فکر کرد؟
کفرناحوم همهی اینها را به ما نشان میدهد. بهتر است بگوییم واقعیات پیرامونمان را به ما یادآوری می کند. ما مردم خاورمیانه که با حسرت خلق شدهایم و با عسرت هم از دنیا خواهیم رفت. مامردمی معنا زده که به دنبال تخت خوابی تهی از هرگونه مفهومی میگردیم تا بتوانیم برای چند ساعت راحت بخوابیم.
کفرناحوم را میتوان شاهکاری ازدل جهان سوم و تحجر دانست که مخاطبش را تا انتها به دنبال غم نامهی خود میکشاند و با صداقت محض، درونِ چرکین خود را نمایان میسازد. میتوان تنها نقطه ضعف کلیت فیلم را بازی
کردن خود کارگردان فیلم، نادین لبکی دانست که نقش منجی را برای خود انتخاب کرده؛ انگار که تمام گرههای داستان به دست خودش باز میشود که حرکتی بشدت جهان سومی است. البته این تفسیر شخصیِ نویسنده ی این نوشته است و در شاهکار پنداشتن این اثر هنری هیچ خللی ایجاد نمی کند.
درانتها نوشته را با فراز هایی از شعر «من بچه ی جوادیه ام»سرودهی شاعر و طنزپرداز فقید وطنی، عمران صلاحی به پایان میبرم که بیراه به فیلم کفرناحوم و دغدغه و اعتراضش نیست.
من بچهی جوادیه ام
من بچهی امیریه
مختاری
گمرک
فرقی نمیکند
این رودهای خسته به میدان راه آهن می ریزند
…
میرانم
با قایقی نشسته به گل
من بچه جوادیهام
ازروی پل که میگذری
غمهای سرزمین من آغاز میشود
…
یک روز اگر به محلهی ما آمدی
همراه خودت بیاور چترت را
اینجا همیشه هوا گرفته است
اینجا همیشه باران است
باران اشک
باران فقر
باران کوفت
باران زهرمار
…
همراه مادری که دو دستش هی تیر میکشد
همراه مادری که دو چشمش میسوزد
و چند تکه پیرهن کهنه
افتاده درکنارش
پاره.
…