با صدای بی صدا/ نقد سینمافا بر «کفرناحوم» (Capernaum) نادین لبکی
سینمافا- میکائیل خسرویان- تولد، مرگ او بود و هربار دیدن فیلم؛ هم تولد است و هم مرگ. چالش با این فیلم از جائی میآید که بخواهیم آن را به کسی پیشنهاد دهیم برای تماشا کردن. ولی اگر بتوانیم با کمی دقت به اسم برسیم، به معنی و جایگاه آن باید دست پیدا کنیم.
کَفَرناحوم یا به تلفظ دیگر کَفِرناحوم (عبری: כְּפַר נַחוּם) نام روستایی باستانی است در کنار دریاچه جلیل. در عهد جدید از کفرناحوم به عنوان محل زندگی عیسی مسیح و برخی از حواریون او یاد شده است. درست مثل مسیحِ داستانِ همین فیلم که نامش زین است. ممکن است در گام اول بهنظر آید این اتفاقی بوده و برای جذب مخاطب است گزینش نام فیلم. ولی وقتی با نام شخصیتها هم مواجه شویم متوجه میشویم کارگردان فیلم، جدا از زیبائی صورت، از هوش زیبائی هم برخوردار بوده است و تمام اجزای فیلم را با دقت در داستان گنجانده است (کارگردان فیلم نقش کوتاه وکیل مدافع زین را نیز بر عهده دارد).
زین ترکیبی از خسرو است با گلسرخاش و فرخی با لبان دوخته شدهاش؛ تک و تنها جلوی قاضی و سیستم معیوب با آنتن آقایان ایستاده است و باز در زندان هویدا تنها دیکته مینویسد در دادگاه زندگیاش، جای سیلی روزگار بر روی صورت او کبود شده ولی اشکاش نمیآید مگر جلوی آینه برای خود تنها گریستن میکند، تنها قدم میزند، تنها مشکلات را حل میکند و از همه مهمتر او بالاخره سر و سامانی داده است به سینمای ابرقهرمانیِ مریضِ تمام این سالها، بله درست خواندید این فیلم یک فیلم ابر قهرمانی است و هرکسی از شما پرسید فیلم ابر قهرمانی دیدهاید؟ با سری بالا و البته با افتخار این فیلم را به او معرفی کنید تا لااقل با مقوله ابرقهرمانی آشنا شود و سطح او ارتقاء پیدا کند.
من همیشه برای صحبت از فیلمها از این توضیحات فراری بودهام: که در دقیقه سی و فلان دوربین پن میشود از عمق فقر به عمق تباهی میرود و… ولی این یک مرتبه را اجازه دهید از نوعی دیگر با فیلم روبهرو شوم، دوربین در تمامیِ لحظاتِ حیاتی در قلب رخدادها خود را جای داده است، دقیقاً مثل تعریف متفاوت شزل از ماه اینبار در عصری جدید. ولی داستانِ رو به زوال آدمهای مدرنِ فیلم خانم نادین لبکی هم تعلیق را به شکلی بر روی پرده آورده است که برای همیشه در مقابل صورت ما قرار بگیرد و این داستان یک مرد است، مرد.
ساختار فیلم کاری به کلیشههای رایج سینما برای جایزه گرفتن ندارد و فقط قصد تعریف خود را دارد، بدون سیاه نمائی یا بزرگ نمائی، اتفاقات معمولی حاشیه نشینها را روایت میکند و انصافاً هم خوب به این مهم دست یافته است و لحظاتی درخشان دارد: برداشت زندان با حضور اقوام و دینهای مختلف، با همراهی آئین مذهبی منحصر به خودشان و تمام ایفای نقشها از این لحظات آکنده شدهاند. زین خیلی سریع موی سپید در میآورد و در دادگاه فریاد میزند: من اعتراض دارم به رنگ سرخ که سوزاننده است، به آبی که سرده، به زرد که رنگ جدائیِ، به هر رنگی که رنگ روح زندگی توش نيست؛ چون به عقيده شخص خود من جناب رئیس، رنگ روح زندگی سبزِ… فقط سبز در فراز بعدی با خدا سخن میگوید: خدايا من شکايت دارم، من شاکیام. پس کو رحمانت؟ پس کو رحيمت؟ آخه چرا اينجا؟ چرا حالا؟ چرا اينطوری؟ من شکايتمو پيش کی ببرم؟ به کی بگم؟ هیچ کس به اندازه خود زین برای خودی و ناخودی غریبه نیست. بدی آدم نمک نشناس «خانواده» این است که وقتی یاد کارهائی که برای آنها کردهای می افتی، از خودت بیشتر بدت میآید تا خود آن افراد. زینها در اغلب موارد مثل بیشتر بند بازها قبل از تمام کردن مسیر کشته میشوند فکر میکنند رسیدهاند ولی هنوز روی سیم هستند و اگر هنوز سه قدم مانده باشد و شخص این قدمها را با غرور بردارد و اگر فکر کند شکست ناپذیر شده است، میافتد و میمیرد ولی نه زین قصه ما. در فیلم ما منتظر خدا هستیم در لحظات حساس تا از جائی وارد داستان شود ولی خود خدا هم پای خود را از این مهلکه بیرون کشیده است و خود را قاطی بازی کودکان نمیکند.
فیلم جدا از اینکه هنر را در خود جای داده است هنر دوم را هم در خود دارد «رقص» همه فیلم یک فیلم دینیِ غول آسای جامعه شناسی است و هر هفت هنر را هم در خود دارد از اولین بگیرید تا آخرین. و ولی رقص؛ رقص خود به تنهائی بیان بدن است، در فیلم هم فراوان یافت میشود از حرکات موزون بی معنا بگیرید تا مهمترین مفهوم رقص یعنی نماز و نیایش. این فاکتور فیلم را به مراتب بالاتر از یک اثر معمول در یک سال، در مرتبهای از هنر قرار میدهد که هم سرگرم کننده است (اصل سینما) و هم یک فیلم جدی است. در مدیوم سینما همه چیز اول دیدنی است و بعد شنیدنی که تبدیل به یک اثر شود؛ در این مرحله اگر بتواند از گام اول به گام دوم برود سینما میشود که تاثیرگذاری هم از خود به مخاطب میدهد چرا که آفریده است از نو. با درد و دیدن ما است که یک فیلم از یک فیلم عادی، یک فیلم هنری سرگرم کننده و تاثیرگذار میشود. از جامعه خود شخص سازنده که نه حالا میشود تقلیدی خواندش و نه میتوان خوانشی جدا از هنر بر آن انتخاب کرد. سینما تازگی خود را از جائی دارد که واقعیت را نشان دهد، واقعیتی که در آینده رخ خواهد داد و یا در حال وقوع است.
فیلم مخصوص سازمان ملل ساخته شده است و مسلمانان رگ گردن باد کرده که انگاری همه خواب هستند و حالا یک نفر بلند شده است و یک فیلم ایدئولوژیک ساخته که منافع ملی اولویت ساخت این اثر است ولی نقد هم میکند و تند هم مشکلات حلبی آباد را بیان میکند جائی که در تمام نقشه آبی ما است ولی هرکسی توان ساخت آن را ندارد و هرچیزی ساخته میشود کاریکاتوری از واقعیت را بیان میکنند برخلاف این فیلم که واقعیت را لخت بیان میکند و تلخ. سینما توانائی بیان یک کشور را دارد؛ خواهش میکنم در همین عید نوروز با توریستها کمی صحبت کنید و یا در هر موقع دیگری، سوال کنید باورشان میشود اینجا ایران است؟ اگر شما نپرسیدید من پرسیدم هر ساله هم پرسیدم؛ این عزیزان هم چنان فکر میکنند ایران ایران عباس کیارستمی است آدمهای فقیر و دور از جهان و تکنولوژی و عقب افتاده است به مانند سینمای اصغر فرهادی هم ایران را ایرانی…
ولی نادین لبکی در این فیلم چه میکند که از یک کشوری که واقعا این چنین است یک اثر هنری عقب افتاده نمیسازد. هنر او در پس زمینه قابهای او قرار دارد. هم شهروندان مدرن را نشان میدهد و هم کشوری را نشان میدهد و بارها تاکید میکند این فقط بخشی از کشور من است و همه کشور من دچار این مشکلات نیست. ولی این بخش اعظمی از سرزمین من است که در دیگر آثار خود هم این بخش را بهتر زمینه چینی میکند و او انگشت خود را بر روی مهمترین بخش میگذارد؛ یعنی مذهبیون افراطی یا خشکه مذهب به زبان عامیانه؛ افرادی که تنها فهم از زندگی را جوجه کشی میدانند و فقط زن خود را به مثابه یک جوجه ساز میبینند ولاغیر.
با فیلم سوم خود قدمی بلند برداشته ولی قالب فیلم به صورت کلی ناراحت کنندهاس که رویائی در ذهن دارد ولی توانای رسیدن به آن سخت است؛ زندگی گر هزار باره بوَد، باردیگر تو، بار دیگر تو است. تاریخ به دو شکل تکرار میشود: اول تراژیک است دوم مضحک است ولی حالا سوم درخشان شده است. سکوت در دهان این فیلم فریادی است که شهر و مردم جهان را سراپا گوش میکند بدون این که نادیده گرفته شود.
از امروز هرکسی از بازی کودکان در سینما گفت با هر دو دست گوشزد میکنم چپ و راست و دشنامی آبدار میدهم ما در حد لبنان امروز هم توان ساخت بازیگر کودک را نداریم، نداشتهایم و نه خواهیم داشت. سعید عقیقی از سینمای هانکه بهعنوان سینمای آزار اسم برده است ولی بهترین نوع آزار در این فیلم نمایان است، با هر لحظه فیلم آزار خواهید دید و به حتم با آخر فیلم لبخند خواهید زد.
نمره: ۵ از ۵
خیلی نقد چرتی بود