این فیلم دانمارکی در فهرست 9 فیلم اولیه اسکار خارجی زبان قرار داشت و منتقدان تحسینش کردند

کارِ گناه/ نقد سینمافا بر فیلم «گناهکار» (The Guilty) ساخته گوستاو مولر

کارِ گناه/ نقد سینمافا بر فیلم «گناهکار» (The Guilty) ساخته گوستاو مولر

سینمافا- میکائیل خسرویان- با باری فراوان بر دوش تنهائی می‌کشد، زجر می‌کشد، شکنجه می‌شود، گره‌ها باز می‌کند و می‌میرد؛ که تا پایِ جان، پایِ شخصیت خود و مادر بماند.

به‌نظر من فیلم، فیلمِ قابل بحث و تحسین برانگیزی است برای باز کردن مشکلات یک روزه‌ یک کارِ به‌نظر ساده برای بیننده‌ بی حوصله‌ امروزی، برای رسیدن و کنکاش درون یک کار اجباری تا زیر و بالای یک روند را متوجه شوند.

او در جایگاه یک مخلوق وارد کار شده، به اجبار هم وارد این جریان شده است ولی به مرور زمان او یک خالقِ هستی می‌شود که یک فاجعه را رقم خواهد زد که از دیدگاه خود او این کار صحیح است و نه اشتباه که ما و او در نیمه سومِ فیلم به این نتیجه خواهیم رسید. «گناهکار» فیلمی دلپذیر است هرچند باب دیدن فیلم با یک خبر برای من شروع شد و هر چقدر از آن گذر می‌کند بیشتر به جان شما می‌نشیند و لذت بخش نیز می‌شود، دقیقا بوی خوب بعد از شستن زمین را به مشام شما می‌دهد، و به مرور خودِ خودتان را در آن ملاحظه خواهید کرد. دلیل اصلی برقراری این ارتباط به‌خاطر نوع بازیِ شخصیت و نوع روایتِ داستان است که به بیننده اجازه‌ می‌دهد خود را جایگزین هر یک از شخصیت‌های دیدنی و نادیدنی اثر ببیند و احساس خوبی هم با خود همراه کند و حتی خود را بازیچه این ماجرا نظاره کند که دارد نظاره می‌شود. در سینه او چیزی سفته است، با فیلم به درون‌اش می‌رویم تا کشف کنیم که چه چیزی در اعماق دریای دلش گیر افتاده است، تا حد یک سر سوزن پیش می‌رویم و این خود کافی‌ است، برای پیدا کردن کشف شخصیت اصلیِ فیلم. غم‌های او نیاز به یک اهرم فشار دارد تا خود را نمایان کنند، در جائی که این تک غم‌ها پیدا می‌شوند به مرور ما اسگِر را می‌فهمیم و بیش از اینکه با او همذات پنداری کنیم با او همزاد پنداری در این روند پیدا خواهیم کرد و خود او را درون خودِ خود مشاهده خواهیم کرد.

قصه فیلم درباره مردی است که بعد از اشتباه به رده‌ای پایین‌تر تبعید شده و حالا وظیفه او جواب دادن به سوالات و رفع کردن مشکلات مردمی است که با اورژانس تماس می‌گیرند و به مرور متوجه این کار طاقت فرسا می‌شویم و سختی کار را درک می‌کنیم؛ در نگاه اول فیلم خیلی نکات جذابی ندارد ولی زمانی که فیلم شروع می‌شود شما را درگیر مشکلاتِ هم مردم و هم فرد قصه می‌کند و هرچه می‌گذرد گره‌های فیلم باز می‌شود.

با وجود نبودن ما در فضاهایِ فیلم ولی بی آنکه بخواهیم و متوجه شویم وارد فیلم می‌شویم و تک تک موج‌ها را سواری می‌کنیم و گاهی دست خود را به آب می‌زنیم تا حالا این جنب و جوشِ درون آب به ما وارد شود.

با این که نه ما و نه اسگر قرار نیست در زمانِ دقیقی به مقصد برسیم ولی در روند کلی، با هم وارد ماجرایِ چند ساعته یک کارِ به نظر ساده می‌شویم که از دور در ذهن ما کاری ساده است ولی این بار با چالش جدی مواجه می‌شویم و درک صحیحی از موضوع پیدا خواهیم کرد؛ مثل: شبگرد پِی ولگردی با ذره‌بین در دست دنبال کشف مجرم و یا پیدا کردن اثری از قاتل هستیم. اسگر با یک سهل انگاری و عجله در شغل اصلی خود تبعید شده و به یک صندلی زنجیر شده، حالا در وسعتی بزرگ‌تر به یک اتاق محدود شده با فراوان آدم‌های مُرده که مدت‌هاست در بین کاغذ و صفر و یک‌ها جا مانده‌اند، و او را با یک مانیتور به یکدیگر سنجاق کرده‌اند. اسگر بر خلاف دیگر رهگذر‌های فیلم، در گذشته گیر نکرده و به شدت در حال فرار از گذشته خود است که در آینده و در منزل او رقم خواهد زد و این آینده هم خیلی دور نیست، فردا سر می‌رسد، فردا روز موعد است که دست‌های او باید در مقام عدل شهادت دهند با دوستی که باید شهادت دروغ برای رفیق خود دهد. تمام کار را می‌کند تا اجازه داشته باشد به عقب برگردد و خرابی را از نو بساز با هر چرخش ثانیه شمار یک اتفاق جدید از راه می‌رسد و سازمان مغزی او را به چالشی جدید از وقایعی دعوت می‌کند که اگر سنجاق نشده بود راه حل بهتری برای حل معماهای مردم پیدا می‌کرد.

هوایِ محل کار، با هوایِ اسگر یکی شده است با دست خود او، راه گریزی برای برنده شدن در بازیِ فردا را ندارد. از هر راهی توان گذر از خط پایان را پیدا نکرد و حالا هیچ راهی برای او نمانده جز خشونت با کسانی که در محل رسیدن او به برد در این بازیِ دو سر باخت در حال رفتن است تا شاید برسد، شاید.

در نوک پیکان داستان ما فردی گذاشته شده است تا خطای دیگران را رفع کند، حالتی دهقان گونه یا به نوعی بهتر کشاورزی که در حال شخم زدن علف‌های هرز اطراف محل زندگی خویش است هرچند که بارها لغزیده در این راه، ولی کم نیاورده، تا شاید فردا با باز کردن چشم یا کور شده باشد یا مشکلات رفع رجوع شده باشند تا در شادی‌ها لَم دهد بدون چشم پوشی از هر مشکلی که در راه او قرار دارد؛ البته در فیلم بارها پشت گوش می‌اندازد کارهای کوچک را و گلایه لای لای کینه‌های او را پاک می‌کند تا بهتر و بیشتر بیننده باشد تا یک قاضی، با این پرداخت که او فردی نشان داده می‌شود که بی احساس شده است و به نوعی احساس در او مُرده است؛ و هرچه بیشتر به دنبال ناپدید کردن آفتاب از زندگی خود است تا بهانه داشته باشد که او غرقِ در سیاهی و زیر بار ستم رفته نمایان کند هرچیزی از او که قابل مشاهده باشد.

نمره: 2.5 از 5

اطلاع رسانی از طریق ایمیل
به من اطلاع بده در صورت:
guest
لطفا نام حقیقی خود را وارد کنید
آدرس ایمیلتان را وارد کنید
اگر وبسایت دارید، آدرس آن را وارد کنید

0 نظرات
Inline Feedbacks
View all comments

جست‌وجو

Generic selectors
فقط تطبیق کامل
جستجو در عناوین خبرها
جستجو در محتوای خبرها و گفتگوها
Post Type Selectors

ویدیو

در حال بارگذاری...

آخرین پست‌ها

سینمافا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

0
Would love your thoughts, please comment.x