معرفی کتاب: «گردش تصویر/ سینما به روایت مسعود جعفری جوزانی»
سینمافا- مصاحبه با مسعود جعفری جوزانی، در قالب یک کتاب با عنوان «گردش تصویر/ سینما به روایت مسعود جعفری جوزانی» امسال منتشر شده که به زندگی نامه این فیلمساز قدیمی کشورمان میپردازد و همچنین مروری بر آثار اوست.
این کتاب، اثری از سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران است که توسط نشر روزنه منتشر شده و به دوران کودکی، نوجوانی، شروع فیلمسازی و دیگر رویدادهای مربوط به زندگی و فیلمسازی جعفری جوزانی، میپردازد. انجام مصاحبه، تدوین و پژوهش آن همگی کار دکتر محمدحسین یزدانیراد است که به شیوه «تاریخ شفاهی» انجام شده است.
جعفری جوزانی در این مصاحبه 20 ساعته، حرفهای تکان دهندهای از گذشته خود زده است. از جمله در ابتدا، توضیح داده که نام «مسعود» را به خاطر یکی از برادرانش روی او گذاشتهاند که در هفت سالگی در حادثهای عجیب، توسط برادرش که تنها پنج سال داشته، به قتل رسیده است.
کتاب با شرح ماجراهای مربوط به دوران کودکی او ادامه مییابد و به معرفی افراد خانواده و همچنین آداب و رسوم و حوادثی که در جوزان رخ داده، میپردازد.
یکی از بخشهای عجیب مربوط به پیرمردی است که شایعات ترسناکی دربارهاش وجود داشته که او میتوانسته بچهها را بردهی خودش کند تا این حد که خانوادهشان را هم بکشند.
شرح چگونگی علاقمند شدن جعفری جوزانی به سینما هم در ادامه کتاب میآید: «عاشق سینما بودم. بعضی از روزهای جمعه با اسد، برادر بزرگترم به سینما میرفتم. ده سالم بود که تصمیم گرفتم آپارات درست کنم و در خانه، سینما راه بیاندازم این بود که با تخته روسی جعبه کوچکی درست کردم. یک سوراخ برای ورود سیم لامپ و یک مستطیل به اندازه فریم فیلم 35 میلی متری درست مقابل لامپ بریدم. دو ذرهبین هم به قیمت پنج زار (پنج ریال) خریدم که یکی از آنها لوله مقوایی ثابت جلوی آپارات و دیگری را به لوله مقوایی متحرک که با پس و پیش شدن، کار فوکوس را انجام میداد روی سوراخ مستطیل شکل که فیلم از مقابل آن عبور میکرد وصل کردم…» در ادامه این آپارات چون دچار مشکلاتی بوده، آتش میگیرد و بچههایی که برای تماشای فیلم آمده بودند، فرار میکنند!
یکی از مهمترین بخشهای کتاب جایی است که جعفری جوزانی در پاسخ به سوالی درباره اینکه چرا از قصهها و داستانهای مادربزرگها در فیلمها و مجموعههای تلویزیونی استفاده نمیشود، میگوید: «این متلها و داستانها فرهنگ شفاهی و فولکلور ما بودند که اتفاقا جدای از جنبههای سرگرمی، قصهها و داستانها ساخت کلی فرهنگ ما را تصویر میکردند. متاسفانه راه را گم کردیم. هدف را گم کردیم. دلیل اصلی آن هم این بود که نوکیسههای اغلب فرصت طلب و کاسبکار، سینما را مصادره کرندد. جالب است بدانید برخی از اعضای مافیایی که امروز عرصه را بر اهل فرهنگ تنگ کرده و تندتر از دشمن خارجی به فرهنگ ایرانی میتازند، در دهه شصت از تندروترین عوامل سانسور بودند. اما امروز از چند ارگان دولتی حقوق میگیرند، صاحب تریبون هستند و منتقد سینمای ملی. علت دیگر بی برنامگی مدیران است.» او در ادامه به انتقاد از برنامه ریزیهای مدیران مختلف فرهنگی کشور میپردازد. همچنین از «ژنهای برتر» میگوید که ثروت زیادی از طریق سینما به دست آوردهاند و سلیقهی سینماگران و تماشاگران را هم پایین آوردهاند.
بخش دیگری از کتاب به سوابق تئاتری مسعود جعفری جوزانی اختصاص دارد. او درباره اولین نمایشنامهای که نوشته میگوید: «اولین نمایشنامه جدیام را به نام ننه سیاه نوشتم. همه این کارها یک ماهی طول کشید. با ترس و لرز اما ذوق زده آن را برای چند نفر از همقطاریها و همخانهایهایم خواندم که ظاهرا خوششان آمد. اما این کافی نبود. به پیشنهاد یکی از دوستان، نمایشنامه را به وزارت فرهنگ بردم و در آنجا با یک هنرمند بزرگ که بعدها دوست عزیزی برایم شد روبرو شدم. فکر کنم او تازه از پراگ فارغ التحصیل شده بود. برای اولین بار نامش را از زبان منشی متکبر و بد عنقش شنیدم. او گفت: همهی کارها با مدیریت آقای ابراهیم آبادی انجام میشود. نمایشنامه را دادم، شمارهای گرفتم و منتظر نشستم. هر چه منشی گفت: بروید هفته دیگر بیایید، به گوشم نرفت! دو ساعت بعد ابراهیم آبادی از اتاقش بیرون آمد. شیکپوش، خوشبرخورد و خوشسیما. منشی بد عنق با کمی مکث به ایشان گفت نویسنده است، و ابراهیم آبادی با شنیدن این حرف مکثی کرد و از من پرسید: چه نمایشنامهنویسهایی را دوست داری؟ من هم که تا آن زمان فقط چخوف خوانده بودم و نامی هم از برتولت برشت شنیده بودم به ناچار آن دو را به زبان آوردم. گل از گلش شکفت، فهمیدم که درست به هدف زدم. دستم را گرفت و به اتاقش برد، و با هم مشغول تعریف شدیم. داستانهای جذابی از زمان تحصیل در پراگ برایم تعریف کرد. گفت چند سالی از پراگ برگشته و مشتاق پیگیری خواستههای جوانانی امثل من میباشد. البته در زمان ملاقات فقط نگاهی سطحی به نام نمایشنامه انداخت، شاید هم صفحه اول را خواند. گفتم شاید خوشتان نیاید. خنده تعارفآمیزی کرد و گفت: از انتخاب اسم و همین چند جمله اول معلومه که نمیتونه بد باشه! یک هفته بعد دوباره مراجعه کردم. هنوز پاسخی نیامهد بود، ولی این دفعه ابراهیم آبادی بیشتر از بار اول تحویلم گرفت و کلی با هیجان و اشتیاق از نمایشنامهام تعریف کرد.»
بخش دیگری از کتاب، به تحصیلات جعفری جوزانی در آمریکا اختصاص داد. او درباره چگونگی یاد گرفتن زبان انگلیسی میگوید: «زبان انگلیسی را ظرف شش ماه در E.L.S در Holly names collage واقع در شهر اوکلند کالیفرنیا که متعلق به کاتولیکهای آمریکایی بود یاد گرفتم و در آزمون تافل با نمرهی خوبی قبول شدم. در آنجا یکی دو نفر بیشتر ایرانی نبودند که بتوانم فارسی صحبت کنم، آنها هم بعد از یکی دو ماه به ایالتهای دیگر رفتند. بنابراین مجبور بودم انگلیسی صحبت کنم و این محدودیت به سودم تمام شد؛ چون برای ادامه زندگی و تحصیل هیچ راهی جز یادگیری زبان انگلیسی نداشتم.»
در ادامه به ماجرای انقلاب و بازگشت جعفری جوزانی به ایران، پرداخته شده. او درباره پیشنهاداتی که از سوی مسئولان وقت صدا و سیما برای کار شده، توضیح میدهد: خاطرم هست اولین پستی که آقای لاریجانی و حجت الاسلام مروی به من پیشنهاد دادند، پست مدیر کل فرهنگی صدا و سیما بود که نپذیرفتم. علت را که جویا شدند، گفتم پدرم وصیت کرده که نه نوکر دولت شوم و نه رخت نظام بپوشم. آقای دکتر جواد لاریجانی با خنده گفتند این حرفها را زمان طاغوت زده الان زمان یاقوت است. پاسخ دادم: او از من قول گرفته و حالا هم زنده نیست که عکسش را بگوید.»
بخشهای بعدی کتاب، به فیلمهای جعفری جوزانی اختصاص دارد که او در کدام درباره ساخت و ویژگیها و بازخوردهایش توضیح داده و از جمله به موفقیتهای بینالمللی «شیرسنگی» اشاره میکند. او در این بخش درباره حضورهای فیلمهای ایرانی در جشنوارههای جهانی میگوید: «به نظر من سینمای ایران زمانی میتواند در دنیا مطرح شود و حرفی برای گفتن داشته باشد که ابتدا در داخل کشور به موفقیت رسیده باشد. یعنی ابتدا به فکر جذب مخاطب ایرانی باشد و آنگاه به مخاطب جهانی بیاندیشد. و این مهم بدون توجه به فرهنگ اصیل و ریشهدار ما امکانپذیر نخواهد بود. وقتی فیلمی در کشور خود موفق نیست مخاطب جذب نمیکند چه اهمیتی دارد که در جشنوارههای جهانی به نمایش درآید؟ من معتقدم از جشنوارههای خارجی فقط باید در حد مطرح شدن به عنوان یک ویترین استفاده کرد. فیلم خوبی که ریشه در فرهنگ ایرانی ما داشته باشد و بتواند در کشور خود به موفقیت دست پیدا کند مطمئن باشید که در سطح جهانی هم موفق خواهد بود. چرا که سینما زبان مشترک همه ملتهاست و فیلم خوب خواهی نخواهی بدون توجه به نژاد و زبان و مذهب برای مردم سراسر دنیا جذاب خواهد بود.»
سوابق نویسنده:
دکتر محمد حسین یزدانی راد، فعالیتهای پرشمار دیگری هم در حوزه دانشگاه، اجرا و تالیف داشته که در ادامه آنها را مشاهده میکنید. از او چند کتاب سینمایی و غیر سینمایی هم بزودی منتشر خواهد شد که بعد از انتشار، اعلام خواهد شد.
دانشگاه:
کارشناسی تاریخ دانشگاه تبریز، کارشناسی ارشد با گرایش تاریخ ایران دوران اسلامی، تهران پژوهشگاه علوم انسانی، دکترا دانشگاه بوعلی سینا، تاریخ معاصر
آغاز فعالیت های پژوهشی، همکاری با مرکز دایره المعارف اسلامی۱۳۸۴ تا کنون
همکاری با مرکز ایرانشناسی(دایره المعارف مشاغل از میان رفته)از ۱۳۸۶ تاکنون
همکاری با دایره المعارف پزشکی جهان اسلام۱۳۸۵ تاکنون
همکاری با بنیاد نخبگان همدان در تدوین دانشنامه مشاهیر همدان۱۳۹۴
همکاری با فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی۱۳۹۰
همکاری با مرکز مردم شناسی و گردآوری مجموعه مقالات فرهنگ عامیانه مردم همدان ۱۳۸۸
همکاری با مرکز دارالترجمه ایران ۱۳۸۱ تاکنون
کارهای اجرایی:
دبیر اجرایی اولین همایش تاریخدانان در همدان، دانشگاه بوعلی
مسئول واحد تاریخ شفاهی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران واحد غرب کشور(همدان) و انجام ۵۰۰ جلسه مصاحبه تاریخ شفاهی با بیش از سیصد نفر از از نام آوران سیاسی، اقتصادی فرهنگی، علمی و هنری همدان و متطقه غرب کشور
تالیفات:
الف) مقالات
۱-برداران شرلی، دایره المعارف بزرگ اسلامی
۲-شاه عباس کبیر دایره المعارف بزرگ اسلامی
۳-شاه عباس دوم، دایره المعارف بزرگ اسلامی
بازتاب اصلاحات رضا شاه در منابع عصر پهلوی
ب) کتابها
۱-تاریخ اقتصادی همدان از دوران باستان تا انقلاب اسلامی
۲-درآمدی بر تاریخ شهر سازی همدان، با همکاری عادل شریفی
۴-در پرتگاه حادثه، گفتگو با دکتر اکبر اعتماد بنیانگدار سازمان انرزی اتمی ایران
۴-گردش تصویر، گفتگو با مسعود جعفری جوزانی
۵-فرهنگ عامیانه همدان به روایت میرزا علی اکبر، گفتگو با علی اکبر محمودی وثاق
مجموعه مقالات فرهنگ عامیانه همدان، فصلنامه فرهنگ مردم
ج) ترجمه
تاریخ همدان در دوره سلجوقیان، برت فراگنر، ترجمه از آلمانی.