ملبورن، آفساید، اسکار!
سینمافا- پیام خدابندهلو- سالِ 1376؛ تیم ملی ایران مقابل استرالیا با دو گل عقب افتاده. تنها پانزده دقیقه به پایان بازی مانده که توپ در موقعیت آفساید به عزیزی میرسد، او سراسیمه به کریم باقری پاس میدهد و یکی از دو گل جبران میشود. دقایقی قبلتر، زمانی که استرالیا دروازه ایران را به توپ بسته، یک هوادارِ استرالیا به داخل زمین میآید و تور دروازه ایران را پاره میکند. دقایقی بعدتر هم عزیزی، خود، گل تساوی را میزند و «حماسه ملبورن» شکل میگیرد.
آیا گلِ آفساید باقری، حمله آن تماشاگرِ یاغی که ریتم بازی کشورش را به هم زد یا برخورد تصادفی شوت عزیزی به زمین و پرت شدنش از روی دستان مارک بوسنیچ، چیزی از «حماسه» بودن صعود تیم ملی کم میکند؟ هرگز! همواره آن روز، در حافظه مردم ایران مانده و ستارههای تیم ملی، ستایش میشوند. چون آنها اگر هم خوش شانس بودند، خودشان هم لیاقت داشتند و کارشان بزرگ بود، بزرگ.
خیر! بعد از موفقیتهای ورزشی کشورمان هیچگاه تا این اندازه موشکافی نمیکنیم چراییاش را. برای چه کسی مهم بود که گل دوم ایران به آمریکا در جام جهانی مشکوک به آفساید بود یا تیرک دروازه ایران لرزید. اینجا همه خوشحال هستند و چه خوب. کار تیم ملی ایران بزرگ بوده که به جام جهانی 98 راه یافته، به جمع 32 کشور برتر دنیا. اما چه میشود که این واکنشها درباره یک موفقیتِ فرهنگی که اتفاقا جذابیت عمومیاش هم زیاد است، متفاوت میشود؟
نه! ما درباره پیروزیهای ایران در جشنوارههای معتبری چون کن و برلین و ونیز صحبت نمیکنیم. آنها نخبه پسند هستند! هر چند وقتی یک نفر در رشته پرتاب دیسک هم مدال میگیرد همه ایرانیان به خودشان میبالند. اما اینجا میخواهیم درباره موفقیتی صحبت کنیم که صدها میلیون نفر در سراسر دنیا نظارهگرش بودهاند: اسکار!
کارِ خیلی از نویسندگان و منتقدانمان شده انگِ «سیاسی» زدن به موفقیتهای فرهادی. اینکه اعضای آکادمی خواستهاند به ترامپ دهنکجی کنند. اینکه در شرایط عادی «تونی اردمان» جایزه بهترین فیلم را میگرفت. اینکه «باید بپذیریم فروشنده بهترین تولید سینمای ایران نیست»…
ظاهرا این حرفها خریدار هم زیاد دارد و در ماههای اخیر کار برنامهای چون «هفت» توهینهای مکرر به فرهادی و فیلمش بود. در نظر بگیرید وقتی تیم ملی ایران به جمع 32 تیم برتر جهان راه مییابد رسانه ملی چه جشنی برپا میکند و زمانی که فیلم فرهادی نه در جمع 32 فیلم، که در جایگاه نخست آثار خارجی زبان (در رقابت با تمام کشورهای صاحب سینما از ایتالیا و فرانسه گرفته تا ژاپن و کره جنوبی) قرار میگیرد، باید به خودشان و خودمان بقبولانند که نه، خوشحالی ندارد، اینها همه سیاسی است!
گیرم که خیلی از این تحلیلها درست باشد و واقعا فرهادی از حواشی سود برده باشد. اما آیا آمریکاییها به «هیچی» اسکار دادهاند؟ آیا «فروشنده» همان فیلمی نیست که در فستیوال کن، دو جایزه گرفت (بازیگر مرد اصلی و فیلمنامه)؟ آن موقع هم ترامپ بود؟ داوران فستیوال کن دنبال دهن کجی به کسی بودند؟ آیا «فروشنده» همان فیلمی نیست که ماهها قبل از انتخاب ترامپ، در جمع 5 نامزد اسکار خارجی زبان پیشبینی میشد (و حتی وبسایت معتبری مثل awardscircuit.com «فروشنده» را از همان زمان برنده حدس زده بود)؟ آیا «فروشنده» همان فیلمی نیست که قبل از همه این بحثها، در اکثر جشنهای مهم مثل انجمن منتقدان و گلدن گلوب هم جایش در میان نامزدها محفوظ بود؟
و تازه خودِ اصغر فرهادی کیست؟ کسی که پنج سال قبل همین مجسمه اسکار را برد و در جمع نامزدهای فیلمنامه اوریجینال هم بود (جایی که آمریکاییها به ندرت به یک فیلم غیر انگلیسی زبان توجهی میکنند). کسی که با «جدایی…» به رکوردی تاریخی در جشنواره برلین رسید (جوایز بهترین فیلم و بازیگر زن و مرد هر دو به صورت گروهی!). کسی که حتی دو سال قبلش با «درباره الی…» جایزه کارگردانی برلین را هم برده بود و حتی نا موفقترین فیلم سالهای اخیرش (گذشته) به نامزدی در گلدن گلوب، یک جایزه مهم در جشنواره کن (بازیگری زن) و چندین نامزدی در سزار (اسکارِ فرانسه) دست یافته. آیا همه اینها هم به خاطر ترامپ بوده؟!
و اینکه خیلیها بر خوش شانسی و تاثیرات «سیاستهای ضد ترامپ» بر موفقیت «فروشنده» تاکید میکنند. اما همانها یادشان رفته که فرهادی با چه موانع و مشکلاتی در سینمای ایران روبرو بود که به اینجا رسید؟ فراموش کردهاند که «جدایی نادر از سیمین» در میانه راه به دلیلی پوچ، توسط معاونت سینماییِ وقت، تولیدش متوقف شد. همین کافی بود که یک گروه را از هم بپاشاند یا دستِ کم در ادامه راه، فیلم نشود آنی که قرار بود بشود. ولی نتیجهاش چه بود؟ اولین اسکار تاریخِ ایران. مفسرانی که میخواهند به ما بقبولانند اسکارِ فرهادی، ارزشی ندارد، به یاد نمیآورند که جشنواره فیلم فجر، آن سالها با فیلمهایی چون «چهارشنبه سوری» و «درباره الی…» چه کرد و اکثر جوایز مهم را به دیگر فیلمها داد؟ که اکرانِ «درباره الی…» هم در زمان جشنواره و هم نمایش عمومی با چه اختلالاتی مواجه شد؟
و تازه به میان آوردنِ عنوان «شانس» دیگر آخرش است! فرهادی خوش شانس است؟! گیرم حالا و در این مورد، شانس هم با او یار باشد. من به عبارت «شانس در خانه کسی را میزند که لیاقتش را دارد» اعتقاد ندارم، اما آیا فرهادی در زمانِ خودش کم با بدشانسی مواجه شده؟ بدشانسی بزرگتر از اینکه در روزای ابتدای تولید «چهارشنبه سوری» برادرِ یکی از بازیگران اصلیاش (ترانه علیدوستی) فوت کرد که همین میتوانست آن پروژه را نابود کند. اما علیدوستی و فرهادی، در آن روزهای تلخ ماندند و ماحصلش شد یکی از بهترین تولیدات تاریخ سینمای ایران. حالا اگر آنها بابت «فروشنده» خوششانسی هم آورده باشند آیا این اسکار، پیشکشی نیست به سختیای که آن روز کشیدند تا سینمای ایران یک فیلم «عالی» داشته باشد؟
و آنها پای شانس را به میان میکشند که پوئنی مثبت برای «فروشنده» بوده. اما نمیدانند همین که اعضای آکادمی مجاب شدهاند تنها پنج سال بعد از «جدایی…» به فرهادی و ایران اسکار بدهند، یعنی کاری کارستان؟! که «تازه اسکار بردن» میتوانست مانع این یکی شود!
آقای فرهادی! تو کارِ خودت را میکنی. نگرانی نداریم که بابت این حرفها طعم اسکار برایت تلخ شود. اسکار گوارای وجودت حتی اگر «فروشنده» بهترین فیلمت نباشد و حتی اگر اسکارت «سیاسی» باشد. برای پیروزیهای ورزشی خوشحال میشویم، و حالا خوشحالیم از این پیروزی که «فرهنگی» است.